آفتاب فردا

جانان من آفتاب فرداست؛عشقم نفس صدای دریاست

آفتاب فردا

جانان من آفتاب فرداست؛عشقم نفس صدای دریاست

۲۴ مطلب در آذر ۱۳۹۷ ثبت شده است


آورده اند که یک نفر ورزشکار،برای برنده شدن در مسابقهء دو میدانی،اقدام به خوردن داروهای نیروزا کرده بود؛امّابعداً برای اینکه این «دوپینگ» کردنش لو نره،در طول مسابقه،یواش دویده بود!!!

حالا حکایت ما هم بسیار شبیه به کار همین دوندهء دوپینگی هستش:این همه درس می خونیم و این همه با شبکه های اجتماعی ارتباط داریم و دائماً توی اینترنت و فضای مجازی با کشورها و فرهنگ های مختلف در دنیا در ارتباط هستیم؛با این وجود،هنوز هم که هنوزه،افکارمون مثل افکار مردم عوام هستش و جرأت اینکه مثل یک آدم فرهیخته و بافرهنگ،در روش های زندگی خودمون تغییری رو به وجود بیاریم و دست به اصلاحاتی بزنیم،نداریم:

این همه خرافات در زندگی ما وجود داره و این همه سرمایه های ما،اعمّ از سرمایه های مادّی و معنوی و فرصت های زندگی و جوانی مون صرف این خرافات میشه؛چه  خرافات دینی و چه سایر خرافاتی که در زندگی روزمرّهء ما ایرانی ها وجود داره؛در حالیکه در بین کشورهای پیشرفتهء دنیا،رقابت های تنگاتنگی برای پیشرفت و توسعه و ترقّی وجود داره و میزان پیشرفت و یا عقب ماندگی کشور ها رو نسبت به هم با دقیقه و ثانیه محاسبه می کنند،اونوقت در کشور ما در طول سال،این همه تعطیلی های بیجا و بیخودی در تقویم رسمی وجود داره که البتّه نه تنها اراده ای برای کاهش اون تعطیلی های نابجا و مخرّب وجود نداره؛بلکه دائماً به بهانه های مختلف به حجم اونا اضافه میشه...

وقتی کسی از دنیا میره،بازماندگانش چه بریز و بپاش هائی رو صرفاً به خاطر چشم و همچشمی های بی ارزش و بی فایده که انجام نمیدن که ضمن اینکه هیچ فایده ای برای اون فرد از دست رفته و بازماندگانش نداره،بلکه باعث بروز اثرات روانی منفی بر اونها میشه...پس فایدهء این همه درس خوندن و ادّعای داشتن سواد و فرهنگ چیه؟؟؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۷ ، ۱۴:۱۶
عبد الله

جمال: مگه نه اینکه ما انسانها موجوداتی اجتماعی هستیم و یکی از جنبه های انسانیت مون هم،احساس مسئولیت در قبال سایر آدماست؟

 چرا فقط در دوران راحتی در کنار هم باشیم ولی در دوران سختی،همدیگه رو تنها بزاریم؟

آیا این بهانه،منصفانه است که چون مثلا دولت یا رژیم ما،امکانات رو فراهم نمیکنه،ما کشورمون رو رها کنیم و به دست دیگران بسپاریم؟هرچند که این حرفا در قالب هیچ قانون رسمی و مدوّن نمی گنجه،اما بالاخره همه مون انسان هستیم یا نه؟ایرانی هستیم یا نه؟مسلمان هستیم یا نه؟

 یادمون نرفته اون هنگامی که جنگ هشت ساله بر ما تحمیل شد،عده ای از همان روزهای اول به بهانهء ادامهء تحصیلات از کشور خارج شدند؛اما بعد از پایان جنگ،به کشور بازگشتند و در حال حاضر،از تمامی امکانات کشور استفاده می کنن؛در حالیکه در دوران سخت و طاقت فرسای جنگ،کوچکترین نقشی نداشتند.چرا تحصیلات و نیز راحت طلبی و خوشگذرانی،فقط حق پولدار ها و مایه دار ها باید باشه؟

امید:درسته که جنگ بر ما تحمیل شد؛اما ما می تونستیم بعد از فتح خرمشهر،جنگ رو تموم کنیم و نکردیم...

جمال:اینکه جنگ رو بعد از فتح خرمشهر،باید تموم می کردیم یا نه،بحث خاص خودش رو می طلبه و به همین راحتی نمیشه در مورد مسئله ای بین المللی با اون ابعاد گسترده،اظهار نظر کرد و نیز نباید گول توجیهات بی اساس عده ای راحت طلب و یا حتی مغرض رو خورد؛اما مسئله اینجاست که خیلی از این نخبگان و سرمایه داران،مدتها قبل از فتح خرمشهر از کشور فرار کردند.برای این کارشون چه توجیهی داشتند؟چرا همیشه باید عده ای خودشان را برتر از دیگران و نیز خون شان را رنگین تر از دیگران بدونند؟

امید:اون افرادی که در کشور باقی می مونن،باید دولت رو تحت فشار قرار بدن تا براشون امکانات فراهم کنه.

جمال:چرا فقط باید افرادی که باقی موندن،این کار رو بکنن؟چرا کسانی که مهاجرت کردن،چنین تلاشی رو نکردن؟وقتی این هماهنگی و اتحاد در بین افراد جامعه نباشه،چه طور میشه امیدوار بود که وضع کشور اصلاح بشه؟

امید: چرا نخبگان باید به آتش ندانم کاری های دولت و رژیم بسوزن؟آیا این انصافه؟

جمال:توجه کنید که هیچ یک از کشورهائی که الان دارن مسیر پیشرفت و توسعه رو طی می کنن،از روز اول اینقدر پیشرفته نبودن و به قول مثل عامیانه،از شکم ننه شون پیشرفته به دنیا نیومدن...همه شون دورانهای سخت عقب ماندگی و دیکتاتوری و استعمار و ... رو گذروندن و برای رسیدن به وضعیت فعلی شون،نخبه هاشون،خون دل ها خوردن و زحمت ها کشیدن و حتی جون دادن؛در حالیکه همون نخبگان می تونستن مثل نخبگان فراری کشور ما بهانه بیارن که چون در کشور،امکانات نیست،پس ما باید به کشورهای پیشرفته،مهاجرت کنیم؛ بعدش هم یک عمر به خوبی و خوشی بگذرونن؛در حالیکه اصلا به چنین کاری دست نزدن...

امید:آخه چه دلیلی داره که اون نخبگانی که می تونن مثل امثال پروفسور سمیعی،به اون مراتب علمی برسن و به دیگران کمک کنن،بیان توی این مملکت خراب شده ای که دولتش، حتی توانائی جلوگیری از اختلاسهای میلیاردی و فیش های نجومی اش رو نداره؟هیچ امکانات مادی و حتی ارزش معنوی هم برای نخبگانش قائل نیست؟

جمال:پس چه کسی باید مملکت رو درست کنه؟اگه بخواهیم از تجربهء کشورهای دیگه استفاده کنیم،همهء اون کشورهای پیشرفته،روی پای خودشون ایستادند و با اینکه از تجربیات کشورهای دیگه استفاده کردند،اما پیشرفت و توسعهء واقعی شون کاملا ریشهء بومی داشت و هیچ کشوری رو نمی توان پیدا کرد که پیشرفت و توسعه اش کاملا منشأ خارجی داشته باشه.همون طوری که کشورهای پیشرفتهء فعلی،موفقیت های خودشون رو مرهون روشنفکران و نخبگان خودشون هستند،کشور ها هم گریزی از این مسئله نداره.

امید:حرفهای جالبی می زنید:انتظار دارید که نخبگان بیایند و در اصلاح روند جاری کشور و عقب موندگی های اون تلاش کنند؛در حالیکه خودتون می بینید که این رژیم و دولتش،نه تنها خودشون کاری انجام نمیدن،بلکه حتی جلوی پای هر گونه فعالیت روشنفکری و اصلاح طلبی،سنگ اندازی می کنن.آخه یک نخبه یا روشنفکر،چرا بیاد عمر و استعدادشو به خاطر کشوری هدر کنه که نه رژیم و دولتش،به نخبگانش ارزش قائله و نه حتی ملتش،ازش حمایت می کنه؟ندیدید که چگونه با اصلاح طلبان برخورد کردند؟چگونه امثال آقایان:خاتمی و کرّوبی و موسوی و ... رو در حصر قرار دادن؟اونوقت انتظار دارید که مثلا مغز های کشور بتونن کاری انجام بدن؟

جمال:جریان اصلاح طلبی با انرژی و پتانسیل خیلی قوی راه افتاد و سید محمد خاتمی با رأی 22 میلیون نفری(که در هیچ دوره ای تا این لحظه،تکرار چنین رأیی رو در کشور مون شاهد نبودیم) انتخاب شدند؛اما متأسفانه جریان اصلاح طلبان نتونستند این پتانسیل عظیم رو درست مدیریت کنند و اون رو به بیراهه کشوندند.با اینکه مردم به خاطر عملکرد کارگزاران سازندگی،به نامزد کارگزاران یعنی ناطق نوری رأی ندادند،همون اولِ بسم الله،آقای خاتمی،وزرای کارگزاران سازندگی و کابینهء رفسنجانی رو دوباره به عنوان وزیر انتخاب کردند.این یعنی پشت پا زدن به رأی مردم.

بعد از اون هم که دائما به اعتقادات مردم مسلمان،بی اعتنائی و بی احترامی کردند و مواضع اصولی انقلاب رو مسخره کردند ؛ اون قانون اساسی رو که بر طبق اون در انتخابات شرکت کرده و رأی آورده بودند،زیر سؤال بردند و حتی به مخالفت با اون پرداختند.یک روز لایحهء غیر قانونی افزایش اختیارات رئیس جمهور رو به مجلس بردند و روز دیگر،در مجلاتی که بهشون مجوز داده بودند،تبلیغ همجنس بازی کردند و زمانی خواستند بنیانگذار جمهوری اسلامی و نام یادش رو به موزهء تاریخ بفرستند ...با این حساب شما انتظار دارید که بتونن واقعا برای مملکت کاری بکنند؟

می خوام از حرفام اینطوری نتیجه گیری کنم که برای اصلاح وضعیت مملکت،اولا همه باید کمک کنند و عده ای به خاطر داشتن امکانات راحت طلبی،خودشون رو کنار نکشند.ثانیا روشنفکران و نخبگان کشور،با دلسوزی به وضعیت کشور نگاه کنند و تحت تأثیر بیگانگان و القائات مغرضانهء اونا قرار نگیرن و با استفاده از تجربیات کشورهائی که مسیر پیشرفت و توسعه رو با توسل به امکانات و ظرفیت های داخلی در پیش گرفته اند،در جهت حل مشکلات و معضلات کشور،قدم بردارند و مطمئن باشند که به دست آوردن این امر مهم،غیر ممکن نیست؛هرچند که ممکنه زمانبر باشه؛همون طوری که کشورهای دیگه،این مسیر رو طی کرده اند.

امید:طوری حرف می زنید که انگار فقط اصلاح طلبان توی این مملکت،مرتکب خطا و اشتباه شده اند و اصولگرایان،اصلا مرتکب خطائی نشده اند.

جمال:اختیار دارید:درسته که اصولگرایان هم مرتکب خطاهائی شده اند که باعث شد نتوانند در انتخابات ریاست جمهوری سالهای 76 و 80 و 92،رأی بیاورند؛اما خطاهای اونا طوری نبود که دشمنان و بیگانگان را به طمع بیندازند و حمایت شان را به دست آورند.شما یک مورد مثال بزنید که رسانه های بیگانه،از عملکرد کلی اصولگرایان،تعریفی کرده باشند؛در عوض،همیشه و در هر انتخاباتی،آشکارا از اصلاح طلبان حمایت کرده اند....

خلاصه اینکه ایران،مال همهء ایرانی هاست؛چه در خوشی هاش و چه در مصیبت هاش...

...پایان...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آذر ۹۷ ، ۰۸:۵۱
عبد الله

جمال:نظر شما راجع به پدیدهء فرار مغز ها چیه؟

امید: این معضلی است که از مدتها پیش گریبانگیر کشور ما شده و نخبگان و به تعبیر شما مغزهای کشور ما به دلیل فراهم نبودن شرایط و امکانات پیشرفت،مجبور شده اند تا با مهاجرت یا حتی فرار به کشورهای پیشرفته،از امکانات کشورهای دیگر در جهت شکوفائی استعدادهای خدادادی شون استفاده کرده و از اون استعدادها بهره ببرند.

جمال:آیا این مسئله،صرفا در جهت شکوفائی استعدادهاست یا اینکه این نخبگان،قصد اقامت دائم در کشورهای مقصد دارند؟

 امید:غیر از مواردی که ممکن است نخبگان،به دلایل شخصی به کشور بازگردند،هیچ دلیلی وجود نداره که برگردند.وقتی امکاناتی در کشور فراهم نیست و دولت و رژیم،عملا قدمی در راه تأمین امکانات برای نخبگان بر نمی دارند،هیچ آدم عاقلی انگیزه پیدا نمی کنه که امکانات علمی و رفاهی کشورهای پیشرفته رو رها کنه و به کشور عقب مانده اش برگرده.

 جمال:اگر موضوع،صرفا استفاده از امکانات علمی و تحصیلی و یا سایر فرصت ها،از قبیل فرصت های اقتصادی و ...باشه،من هم با شما موافق هستم که اتفاقا مصداق توصیه های دینی ماست که دانش را ولو در دورترین نقاط دنیا مثل چین هم باشه باید یاد گرفت.و یا حتی توصیه به آموختن علم از کسانی که از نظر اعتقادات ما،گمراه به حساب می آیند، در آموزه های دینی ما آمده است.اما موضوع اقامت دائم اینگونه افراد در کشور های دیگر،جای تأمل است.

 امید:چرا؟مگر هر انسانی اختیار زندگی خودشو نداره؟کدام منع شرعی و یا قانونی وجود داره که کسی نتونه طبق خواستهء خودش در خارج اقامت کنه؟علی الخصوص که دولت،انگیزهء فراهم نمودن امکانات علمی و رفاهی رو نداره؟

 جمال:هرچند که ظاهرا هیچ مانعی برای مهاجرت نخبگان و حتی اقامت دائم اینگونه افراد در کشور های دیگه وجود نداره،اما من می خوام در قالب چند سؤال،این موضوع رو موشکافی کنم.

 امید:بفرمائید.

 جمال:لابد با من موافقید که امکان مهاجرت جمعیت هشتاد میلیونی کشورمان وجود نداره و به وضوح،این موضوع غیر ممکنه.

 امید:درسته. اما هر کسی اختیار زندگی خودشو داره و دلیلی نداره که بنده یا شما برای مهاجرت،منتظر مهاجرت جمعیت هشتاد میلیونی کشور بشیم.شاید عده ای دوست دارن به هر قیمتی شده، در کشور بمونن و یا امکان مهاجرت براشون فراهم نشه.دیگران چه گناهی دارن که معطل اونا بشن؟

 جمال:درسته.اما من از شما سؤال می کنم:فرض کنیم نخبگان کشور ما و نیز عدهء دیگری از مردم کشور،این امکان رو پیدا کنن که به کشورهای دیگر پناهنده بشن و اقامت دائم دریافت کنن.تکلیف بقیهء مردم چی میشه؟

 امید:گفتم که.هرکسی صاحب اختیار زندگی خودشو داره و نباید به خاطر مسائل احساسی و عاطفی،در مورد زندگی خودش تصمیم بگیره...

جمال:من اصلا کاری به موضوع اختیار زندگی و یا به قول شما مسائل عاطفی و احساسی ندارم.فقط می پرسم که تکلیف و سرنوشت بقیه چی میشه.اجازه بدید خودم چند تا جواب به این سؤال بدم و از شما بخوام که یکی از این جواب ها رو انتخاب کنید.

 امید:موافقم.بفرمائید.

 جمال:به نظر من،از سه حال خارج نیست:

 یک)یا باید مردم باقی مونده در کشوری که به تعبیر شما دولتش قادر به فراهم کردن امکانات نیست،رو به قبله دراز بکشن و از زندگی صرف نظر کنن.

 دو)یا باید با این فقدان امکانات،بسوزن و بسازن.

 سه)یا اینکه قدم در راه اصلاح وضعیت خراب مملکت بردارن و شرایط رو برای بهینه کردن وضع مملکت،تغییر بدن.

 فکر کنم از این سه حال،خارج نیست.با این حال اگه شما گزینه های دیگه ای به ذهنتون می رسه بگید تا اونارو هم به این سه جواب اضافه کنیم.

 امید: فعلا جواب دیگه ای به ذهنم نمی رسه.

 جمال:فکر کنم شما هم با من موافق باشید که گزینهء اول و دوم رو نمی تونیم انتخاب کنیم.دلیل ساده اش اینه که الان خیلی ها در این کشور،مجبور به اقامت هستن و به دلیل عدم امکان مهاجرت و مخصوصا عشق و علاقه ای که به وطن خودشون دارن،نمی تونن از کشور خارج بشن؛اما مطمئنا نه رو به قبله دراز میکشن و نه می تونن بسوزن و بسازن.همونطوری که من و شما نمی تونیم رو به قبله دراز بکشیم یا بسوزیم و بسازیم.

 تنها گزینه ای که می مونه اینه که مردم باقی مونده در کشور،اقدام به اصلاح وضع کنونی بکنن.

 اما اینجا باز چند سؤال اساسی و خیلی دقیق پیش میاد.

 امید:خب ؟

 جمال:آیا امکان اصلاح وجود داره یا نه؟

اگه امکان اصلاح وجود نداره،پس ما مجبوریم به اون دو گزینه متوسل بشیم.اما اگه امکان اصلاح و تغییر مملکت، به هر طریقی وجود داره،چرا اون نخبگانی که به دلیل عدم وجود امکانات مهاجرت کردن،نمیان تا با کمک مردم باقی مونده در کشور،اقدام به تغییر و اصلاح کشور بپردازن؟مگه نه اینکه از اولش هم به دلیل ناامیدی از اصلاح کشور،مهاجرت کرده بودن؟اینطوری روند اصلاح امور،سرعت بیشتری می گیره و زودتر از حالتی که مردم باقی مونده می خواستن اصلاح کنن،اصلاح میشه.

امید: چرا باید اون نخبگان برگردند و عمرشون و مخصوصا استعدادهاشون رو به خاطر کم کاری دولت و رژیم هدر بدن؟

ادامه دارد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۷ ، ۲۳:۴۰
عبد الله

در عوض،جامعه ای رو هم در نظر بگیرید که نه خانواده هاش،خانواده های موفقی هستن و نه دولتمردای جامعه شون،می تونن به سرنوشت خودشون مسلط باشن...به نظر شما کدوم یک از این دو جامعه میتونه منظور نظر خدا و پیغمبرش باشه؟

در آموزه های اسلام در مورد تربیت فرزندان،مطلبی وارد شده که البته تحقیقات و یافته های روانشناسان،شباهت زیادی به اون مطلب داره و اون اینکه:

کودک تا هفت سالگی،مانند یک فرمانده هستش،یعنی هر چی خواست،یا باید به حرفش گوش کرد و یا اینکه با زبان خوش،از اون خواسته اش منصرف کرد.

از هفت سالگی تا چهارده سالگی،نقش یک فرمانبردار رو داره که باید به حرف بزرگتر ها گوش بده که البته در اون مقطع سنی،روحیهء حرف شنوی و یاد گرفتن مهارتهای زندگی و مخصوصا آداب معاشرت و نیز دستورهای دینی و تربیتی رو داره که باید در این مقطع،این جور مسائل رو به کودک یاد داد.

از چهارده سالگی به یعد،کودک نقش یک مشاور رو داره که باید اونو در کارها شراکت داد و از نظراتش استفاده کرد و حتی مسئولیت برخی کارهای ساده رو به عهده اش گذاشت و ازش انتظار انجام اونها رو داشت.

در صورتی که این سه مرحله به درستی طی بشه،این فرزند،در 21 سالگی به حدی خواهد رسید که می تونه زندگی خودش رو اداره کنه و حتی مستقل بشه...

امید:لطفا بحث رو جمع بندی کنید.

جمال:اگه قراره که دنیای ما به تعبیر پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم،مزرعهء آخرتمون باشه،پس باید محصولات این مزرعه به قدری مرغوب و با کیفیت باشه که بتونه در اون دنیا مورد استفاده قرار بگیره.

محصول با کیفیت هم نیاز به آب و خاک و کود مواد معدنی و هوای سالم و تصمیم گیری های درست و ... داره که بدون اینها نمیشه اون محصول مورد نظر رو به دست آورد...

پس ما برای تأمین کردن آخرتمون،چاره ای نداریم جز ساختن دنیا مون و اونهم زمانی امکان پذیر هستش که از تمام امکانات خدادادی مون (و از جمله حق انتخابمون) به درستی بهره ببریم و اون امکانات مون رو با دست خودمون به دیگرون نسپاریم و نابودش نکنیم.

مخصوصا که ما وظیفهء زمینه سازی برای ظهور مصلح جهانی رو داریم،باید از این حق انتخاب مون استفاده کنیم تا بتونیم قدمی در راه این زمینه سازی برداریم.

بارها و بارها در جامعه شاهد بوده ایم که افرادی می خواستن کارهای بزرگی انجام بدن،اما به خاطر مخالفت های بی دلیل و غیر موجه بزرگترهائی که هیچ گونه درکی از اهمیت اون کارها نداشتن،از انجام اون کارهای خطیر،محروم شدن...

امید:اما باید توجه داشت که توجه نکردن به حرف پدر و مادر،گناه هستش و حتی ممکنه به عاقّ والدین هم منتهی بشه.

جمال:اتفاقا به مسئلهء مهمی اشاره کردید که باید این مسئله رو کاملا روشن کنیم:

جواب مختصرش اینه که امکان نداره شارع مقدس،از طرفی به موضوع احترام به پدر و مادر و تبعیت بی چون و چرا از اوامر و نواهی اونا اشاره بکنه،و از طرفی هم به انسان،اختیار تصمیم گیری فردی قائل بشه.

جواب کلی اش که البته کمی تخصصی هستش،اینه که اولا فرزندان تا اونجائی میتونن به حرف پدر مادر گوش کنن که دستورهای اونا،دستورهای گناه و معصیت نباشه:

در اصول فقه،قاعده ای وجود داره که میگه:

مقدمهء گناه،گناه است.یعنی اگه کاری که خودش حلال است،مقدّمهء گناهی قرار بگیره،اون کار حلال،تبدیل به گناه میشود.

وقتی شما بدون هیچ دلیلی،اختیار زندگی تون رو به پدر مادرتون واگذار می کنید،ظاهرا کار خداپسندانه ای کرده اید و مرتکب گناه نشده اید،اما این واگذاری اختیار به پدر مادر،ممکنه مقدمهء یک گناه باشه:مثال بزنم:

فرض کنید که پسری عاشق دختری شده که کاملا مناسب و کفو هم هستن و میتونن تمامی احتیاجات همدیگه رو،اعم از جسمی و روحی تأمین بکنن؛اما چون مثلا مادر پسره با مادر اون دختره،اختلافاتی داره،پسرش رو از ازدواج با اون دختره نهی می کنه و در صورتی که پسر اصرار به ازدواج با اون دختر بکنه،اونو تهدید به نفرین و عاقّ کردن و حرام نمودن شیر خودش میکنه.در عوض،دختر دیگه ای رو برای پسره در نظر میگیره که مناسب و کفو پسره نیست ولی پسره،باز هم از ترس عاقّ شدن،مجبور میشه که با اون دختری که مناسبش نیست،ازدواج کنه.ظاهرا پسره به حرف مادرش گوش کرده ،اما چون اون دختر،مناسبش نیست،این ازدواج،بعدا باعث بروز اختلافات شدید و ناراحتی های آتی بشه و حتی باعث این بشه که پسره(و یا دختره) خدای ناکرده،چشمشون به دنبال ناموس دیگران بیفته (متأسفانه  اینها واقعیت های تلخی هستش که در جامعهء ما وجود داره و برای از بین بردن آنها چاره ای جز بیان آنها نیست) و در نهایت به طلاق منجر بشه.پس می بینید که حرف شنوی پسره،ظاهرا ثواب داره،اما مقدمهء گناهان بسیاری ممکنه بشه...

امید:یعنی شما می فرمائید که انسان در اینگونه موارد،نباید تابع پدر و مادرش باشه تا باعث گناه و یا حتی مقدمهء گناه نشه؟

جمال: دقیقا.و به تعبیر بهتر،انسان باید بتونه بین احترام به پدر و مادر خودش و نیز حق انتخاب خودش که اونهم از طرف خداوند،داده شده،تعادل برقرار بکنه....در غیر این صورت،نمیتونه اونطور که خدا خواسته،به سرنوشت خودش مسلط بشه و جامعه اش رو بسازه...همونقدر که احترام به پدر و مادر،از سوی خداوند واجب شده،استفاده از اختیار و آزادی و حق انتخاب هم از سوی خداوند برای انسان دستور داده شده.

امید: علت به وجود آمدن اینگونه ناهماهنگی ها در جامعه چیست؟

جمال:عدم شناخت دقیق احکام دینی و افراط و تفریط در اون ؛

عدم شناخت حکمت آموزه های دینی،اعم از اصول و فروعش و روح و هدف تشریع اصول و احکام ؛

 کم اطلاعی مردم و خرافه گرائی اونها ؛

 عدم احساس مسئولیت کسانی که متولی امور دینی و اجتماعی مردم هستن و در مورد خرافه گرائی مردم و نیز تبعیت چشم بستهء اونا روشنگری نمی کنن؛

 و مخصوصا این موضوع که متأسفانه برخی بزرگترها از موضوعاتی مانند عاقّ والدین به عنوان وسیله ای برای تحمیل خواسته های غیر منطقی خودشون به فرزندانشون سوء استفاده می کنن...

... پایان ...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۹۷ ، ۱۸:۵۷
عبد الله

امید:چرا نمیشه انسان در امر ازدواج دخترش،تابع برادر بزرگتر یا پدرش باشه؟مگه بالاخره بزرگتر نیستن؟ 

جمال:این موضوع رو باید به طور کلی،حلاجی کرد:در دین اسلام،به موضوع احترام به مادر،بیش از احترام به پدر،سفارش شده است؛با این وجود،هیچ وقت برای ازدواج دختر،اذن مادر رو شرط ازدواج نگذاشته و فقط اذن پدر رو شرط دونسته.ما نباید با تفسیر به رأی احکام دین،اونا رو خودسرانه تغییر بدیم یا جا به جا کنیم.چون هر کدام از اون احکام،حکمت خاص خودشو داره و نمیتونیم اونا رو به سلیقه یا آداب و رسوم خودمان عوض کنیم.

دستور اسلام در مورد ازدواج اینه که دختران در اولین ازدواجشون،با اجازهء پدر ازدواج کنن؛اما بعضا در جامعه مون می بینیم که:

به جای پدر دختر، مادر یا برادر یا سایر بزرگترهای خانواده و فامیل تصمیم گیری میکنن و اون تصمیم رو به دختر و پدرش تحمیل میکنن.

یا مثلا برای پسران هم پدر یا مادر و خواهر و عمو و برادر و... تصمیم گیری می کنن و به پسره تحمیل می کنن.

یا مثلا در ازدواج دوم یا سوم دختر هم پدر یا دیگران تصمیم گیری می کنن.

حتی برای ازدواج دوم یا سوم پسر هم بزرگترها دخالت می کنن.

هیچ کدام از موارد بالا،مورد قبول خداوند نیست و همهء اینها و نظایرشون،رسم و رسوم غلطی است که مردم از خودشون اختراع کرده اند...حتی بعضا می بینیم که مثلا زنی که  شوهرش فوت شده است،برادر شوهرش  اجازه نمیده که زن بیوهء برادرش،دوباره ازدواج کنه؛(در حالیکه بر طبق قوانین شرع،هر زن بیوه ای،بعد از تمام شدن عدّهء وفات شوهرش، در ازدواج مجدد،کاملا صاحب اختیار هستش و نیازی به اجازهء پدرش و مخصوصا اجازهء خانوادهء شوهر فوت شده اش نداره)

اگه ما واقعا به دین خودمون و مصالح و حکمتهای اون ایمان و یقین داشته باشیم،نباید کاسهء داغ تر از آش بشیم و مخصوصا حق نداریم رسم و رسوم غلطی رو که در جامعه مون به وجود اومده،به اسم اسلام،به دیگران و فرزندانمون تحمیل کنیم.

اینکه چرا در امر ازدواج دختر،اجازهء پدر شرط هستش و نه اجازهء عموی بزرگتر،مطمئنا بین پدر دختر که نزدیکتر به دختر هستش و عموی دختر که دورتر از دختر هستش،تمایزی وجود داره که شاید من و شما از اون اطلاع نداشته باشیم و زمانی برسه که اون تفاوت کشف بشه،اما اسلام،1400 سال پیش این دستور رو بر اساس اون علت و مصلحت،صادر کرده...

در مورد پسران هم متاسفانه این نوع افراط و تفریط ها هم وجود داره:یا پسرا بدون مشورت با بزرگترها اقدام می کنند،و یا اینکه اختیار زندگی خودشون رو که خداوند بر اساس مصالحی به خودشون واگذار کرده،تماما و چشم بسته به بزرگترها واگذار میکنن و خودشون هیچکارهء زندگی شون میشن...

مرحوم دکتر علی شریعتی میگفت:اون موقعی که در اروپا مشغول تحصیل در مقطع دکترا بودیم،دوستی داشتیم که اونهم در اون مقطع تحصیل می کرد و مجرد بود.یک روز پدرش از ایران زنگ زد و گفت که برات زن گرفتیم و عقدش کردیم و فلان روز اونو می فرستیم بیاد پیشت.فلان ساعت برو فرودگاه و زنت رو تحویل بگیر...

این دوست ما هم بدون هیچ گونه اما و اگری رفت و زنش رو از فرودگاه آورد...بدون اینکه فکر کنه که همسرش رو می بایست خودش انتخاب می کرد و یا اگه دیگرون انتخاب کردن،لااقل نظر اونو هم می پرسیدن و در صورت موافقتش،اون ازدواج صورت می پذیرفت...

امید:حالا چه ایرادی داره که انسان،حتی اگه چهل سال هم سن داشته باشه،اختیار زندگی شو به بزرگترهای با تجربه و دنیا دیده اش واگذار کنه؟

جمال:هرچند که استفاده از تجربیات بزرگترها و رعایت احترام و مصلحت اندیشی های اونا لازم و ضروری هستش،اما توجه کنیم که انسانی که یاد می گیره که خودش تصمیم بگیره و جرأت تصمیم گیری پیدا می کنه،میتونه در آینده،تصمیم های بهتر و مهم تر و دقیق تری اتخاذ کنه و حتی زمانی که بزرگترهای خانواده اش در قید حیات نیستند،بتونه تصمیم گیری بکنه.

مهم تر از اون اینه که ما در قبال اختیارات و امکاناتی که داریم،در قبال خداوند،مسئول هستیم و باید پاسخگو باشیم.

چه در زندگی فردی و چه در زندگی اجتماعی،تصمیمات درست و یا غلط ما میتونه سرنوشت ما و یا حتی سایر افراد جامعه رو به خوبی یا بدی رقم بزنه:

جامعه ای رو در نظر بگیرید که افرادش،قدرت و اختیار تصمیم گیری دارن و میتونن هم در سطح خانواده و هم در سطح جامعه شون،تصمیمات درست و منطقی اتخاذ کنن و به پیشرفت و تعالی برسن...

ادامه دارد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۷ ، ۲۳:۰۵
عبد الله

امید: لطفا در مورد حق انتخاب انسان و اختیار و اراده و آزادی اون توضیح بدید. 

جمال: حتما اصطلاح امانت الهی و یا تعبیر دیگرش،بار امانت رو شنیدید:همونی که در قرآن،بهش اشاره شده که خداوند متعال می فرماید: 

ما امانت [الهى و بار تکلیف] را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم پس آنها  از برداشتن آن سر باز زدند و از آن هراسناک شدند [ولی انسان] آن را برداشت.به راستى او ستمگرى نادان بود...(احزاب-72).

و حافظ شیرازی هم در موردش میگه:

آسمان بار امانت نتوانست کشید؛

قُرعهء فال به نام منِ دیوانه زدند...

حالا اینکه مصادیق این امانت دقیقا چیه،باید به کتب تفسیر قرآن مراجعه کرد؛اما مطمئنا یکی از وجوه این امانت،موضوع آزادی انسان و اختیار وی و مخصوصا حق انتخاب و ارادهء اونه،چون بارزترین تفاوت نوع بشر با سایر موجوداتی مثل فرشتگان الهی و نیز حیوانات، عقلانیت و اراده و قدرت انتخابش هستش:اگه انسان اختیار و حق انتخاب نداشته باشه،موضوع ثواب و گناهش هم بی معنا میشه.یعنی اگه انسان مثلا مجبور به انجام گناهی باشه یا مجبور به انجام ثوابی باشه،نه عذاب کردنش عادلانه است و نه پاداش دادن بهش حکیمانه است...

خداوند به انسان حق انتخاب داده تا راه خودش رو و در نتیجه،سرنوشت خودش رو با عقل و درایت و فهم خودش گزینش کنه و در ازای اون،پاداش و یا احیانا عذاب دریافت کنه.حالا اینکه چرا خدا این گونه انسان رو آفریده و هدفش از اینگونه آفرینش چی بوده، موضوع بحث ما نیست.فقط همین قدر بدونیم که در قبال حق انتخابی که دریافت کرده ایم،مسئول هستیم و باید پاسخگو باشیم.

قرآن کریم می فرماید:

إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَإِمَّا کَفُورًا:(سورهء دهر،آیهء 3)

 ما راه را به او نشان دادیم خواه شاکر باشد و پذیرا گردد یا ناسپاس.

اگر نتونیم موضع صحیح و تصمیم عاقلانه ای در مورد حق انتخاب خودمون اتخاذ بکنیم،نمی تونیم از این حق خدادادی مون به درستی استفاده بکنیم و سرنوشت خودمون رو به خوبی رقم بزنیم...

امید:البته این یک بحث فلسفی پیچیده است و پرداختن به اون،در یک مقاله و یک پست،امکان پذیر نیست...لطفا اون قسمتش رو که مربوط به زندگی عادی و روزمرهء ما هستش،توضیح بدید.

جمال:به عنوان یک نمونهء بارز و عینی،موضوع ازدواج رو مثال می زنم:

بر طبق دستور های اسلام،آقایان،در صورتی که رشید شده باشن و بتونن خوب و بد رو از هم تشخیص بدن،کاملا صاحب اختیار زندگی شون هستند و در تصمیم برای ازدواج،نیازی به اذن و اجازهء والدین ندارند؛هرچند که به عنوان رعایت احترام بزرگترها و مخصوصا استفاده از تجارب ارزشمند آنها،لازمه که در انتخاب همسر،نظر اونا رو هم در نظر بگیرن.

در مورد خانم ها هم برای اولین ازدواجشون،اذن و اجازهء پدر،و در صورت زنده نبودن پدر،اذن و اجازهء جدّ پدری (یعنی پدرِ پدر)،لازم هستش.در صورتی که جدّ پدری هم در قید حیات نباشه،نوبت به قیّم می رسه که توسط حاکم شرع تعیین میشه.

البته این بدان معنا نیست که خانم ها حق انتخاب نداشته باشن؛بلکه فقط در اولین ازدواج،باید اجازهء پدر رو هم در نظر بگیرن؛و الّا خانم ها هم مثل آقایون،باید با چشم باز و در نظر گرفتن ملاکهای ازدواج و همسرگزینی،دست به انتخاب بزنن.

از طرفی پدر یا جد پدری و یا قیّم هم حق ندارن چیزی رو به دخترا تحمیل بکنن و در ازدواج و انتخاب همسر،باید رضایت قلبی دخترا رو هم در نظر بگیرن.

متأسفانه در جامعهء ما،این مسائل،بعضا رعایت نمیشه:یا اصلا دختر یا پسر،هیچ اهمیتی به این موضوعات نمیدن و خودسرانه تصمیم میگیرن و تصمیم شون رو به بزرگترها تحمیل می کنن و دستور اسلام رو زیر پا میزارن و یا برعکس، از این حق و حقوق خودشون می گذرن و چشم بسته،تسلیم بزرگتر هاشون میشن که این مسئله هم مورد تأیید شرع نیست.

اگه خاطرتون باشه،سریالی به نام پدر سالار از تلویزیون پخش میشد که در اون،شخصیت اصلی فیلم یعنی اسدالله شاه فنر (که نقش ایشون رو آقای محمد علی کشاورز بازی می کردن )،همه کارهء طایفه شون بود.حتی برادر کوچکتر این آقا اسدالله،بی اجازهء برادر بزرگش،آب هم نمی خورد و این نوع رفتار  رو،احترام به بزرگتر و واجب می دونست. در مورد ازدواج و سرنوشت دخترش هم کاملا تابع آقا اسدالله بود...توجیهش هم این بود که چون آقا اسدالله برادر بزرگتره،نباید روی حرفش حرف زد...

اما این نوع اخلاق،مورد قبول اسلام نیست:هرچند که احترام به بزرگترها واجبه،اما اگه مصلحتی در پیروی بی قید و شرط از نظر پدر بزرگ یا عموی بزرگتر در امر ازدواج دختر وجود داشت،مطمئنا اسلام خودش دستور میداد که هر دختری باید با اذن و اجازهء پدر بزرگ،و در صورت زنده نبودن،با اجازهء عموی بزرگتر و در صورت عدم وجود عموی بزرگتر،با اجازهء پدر ، ازدواج بکنه؛در حالیکه هیچ یک از علمای اسلام،چنین حکم و فتوائی صادر نکرده اند...

امید:چرا نمیشه انسان در امر ازدواج دخترش،تابع برادر بزرگتر یا پدرش باشه؟مگه بالاخره بزرگتر نیستن؟

ادامه دارد...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۷ ، ۱۴:۵۷
عبد الله

امید:لطفا با استفاده از یک مثال عملی و ملموس،موضوع را توضیح  دهید.

 جمال:اداره ای را در نظر بگیرید که برای انجام کار مشخصی،مثلا تولید فلان جنس یا فلان کار خدماتی تشکیل شده است.طبق محاسبات دقیقی که انجام داده اند،برای انجام آن وظیفه،سی نفر کارمند،اعم از مدیر و رئیس و معاون و کارمند و نگهبان و نظافت چی و ... با حقوق متوسط هر کدام دو ملیون تومان در نظر گرفته شده است.در حالت عادی،همین سی نفر کارمند اداره،در ازای دریافت حقوق متوسط دو ملیون تومان،وظایف محوله را انجام می دهند که هم نیاز مربوطه را برآورده می کنند و هم از خروج ارز از کشور و نیز وابستگی به بیگانگان،جلو گیری می کنند.

اما به دلیل وجود توصیه ها و سفارشهای این مقام و آن مقام،به جای سی نفر،پنجاه نفر در آن اداره،مشغول به کار می شوند.یعنی آن اداره،هر ماه به جای شصت ملیون تومان،باید یکصد ملیون تومان جهت تأمین حقوق این کارمندان،هزینه کند:یعنی هر ماه،چهل ملیون تومان هزینهء اضافی.

امید:چه ایرادی دارد؟مگر دولت اینقدر بودجه ندارد که این چهل ملیون تومان را هر ماه به آن بیست نفر کارمندی که به قول شما از طریق توصیه و سفارش،استخدام شده اند پرداخت کند؟مخصوصا که ما درآمدهای هنگفت نفتی و گازی و ... داریم که به خزانهء دولت و بیت المال واریز می شود؟

جمال:من به شما و سایر دوستانی که حرف های ما را شاهد خواهند بود توصیه می کنم که از سطحی نگری به مسائل،مخصوصا مسائل کلان کشور و دولت و ملت،خودداری کنید.اگر فقط صحبت بیست نفر بود،شاید حق با شما بود؛اما توجه کنیم که تعداد بیکاران کشور،رقم بسیار بالائی در حدّ چندین ملیون نفر است که دائما هم در حال افزایشند.ضمنا درآمدهای نفتی ما آنقدر نیست که همه اش را صرف بیکاران کنیم؛ضمن اینکه اینکار،آثار تورّمی مخرّبی را هم به دنبال دارد. همچنین کشور ما هزینه های کلان دیگری هم دارد که باید از طریق خزانهء دولت تأمین شود،مانند بودجهء دفاعی و هزینه های عمرانی و تأمین بهداشت و سلامتی و آموزش و هزاران هزینهء دیگر.تازه نفت و گاز و سایر منابع زمینی و زیرزمینی،فقط متعلق به نسل فعلی نیست و آیندگان هم در آن،سهمی دارند و ما باید نهایت امانت داری را در این باره،رعایت کنیم...

امید:از موضوع بحث،خارج نشویم.

جمال:به اینجا رسیدیم که ادارهء فوق الذکر،هر ماه چهل ملیون(40،000،000)تومان هزینهء اضافی پرداخت می کند؛بدون آنکه واقعا کاری در قبال آن انجام شده باشد،زیرا کار آن اداره را با همان سی نفر هم میشد انجام داد؛اما بیست نفر اضافی به آن اداره تزریق شده است که می توان آن را مصداق بیکاری پنهان دانست.فرض کنیم ما در کشورمان دویست تا شهر داشته باشیم(مسلما بیشتر از این تعداد است)و نیز در هر شهر هم پانزده تا اداره داشته باشیم(که باز هم مطمئنا بیشتر از این تعداد است.مخصوصا در کلانشهر ها تعداد ادارات به صدها اداره می رسد).اگر تعداد ادارات را به تعداد شهر ها ضرب کنیم،یعنی دویست ضربدر پانزده،نتیجه اش وجود سه هزار(3000) تا اداره در کل کشور خواهد بود.اگر هر کدام از این سه هزار اداره،ماهانه چهل ملیون تومان پول مفت را صرف کارمندان سفارشی شان بکنند،جمعا هر ماه،ما مبلغ یکصد و بیست میلیارد (120،000،000،000)تومان هزینهء اضافی را باید هر ماه به خزانه تحمیل کنیم.اگر این عدد هنگفت را به عدد دوازده(یعنی تعداد ماههای سال)ضرب کنیم،عدد وحشتناک یک بیلیارد و چهارصد و چهل میلیارد (1،440،000،000،000)تومان را در هر سال،از خزانه و بیت المال باید هزینهء کارمندان سفارشی و فاقد کارآئی بکنیم...

امید:واقعا عدد سرسام آوری است...اما به نظر شما، به جای پرداخت این مبالغ به کارمندان سفارشی،آن را چگونه باید خرج کنیم؟

جمال:با این مقدار پول(که البته این فقط مربوط به یک سال و فقط مربوط به ادارات دولتی بود) می توان کارخانه ها و صنایع زیادی را به وجود آورد که این گونه کارخانجات و صنایع و ...،منافع زیادی برای کشور دارند:

اولا هر کارخانه ای به طور متوسط،سی سال می تواند برای کشور،تولید داشته باشد،یعنی حدود سه نسل از این کارخانه بهره مند خواهند شد.ثانیا این تولیدات ضمن اینکه نیازهای داخلی کشور را تأمین خواهند کرد،اگر به مرحلهء صادرات برسد،می توانند ارز آوری هم برای کشور داشته باشند.ارزهائی که از این طریق به دست می آید و نیز ارزهائی که قرار بود از کشور خارج شود (که به دلیل تأسیس این نوع کارخانجات،از خروج آنها جلوگیری شد)،می تواند صرف ایجاد کارخانه ها و صنایع جدیدی شود که هر کدام از آنها هم باعث ارز آوری و نیز عدم خروج ارز از کشور و همچنین مشغول به کار کردن بیکاران و جویندگان کار شود که البته اینگونه فرصت های شغلی،مصداق شغل واقعی(و نه شغل کاذب)خواهند بود که مطمئنا دارای معضلات مربوط به مشاغل کاذب نخواهند بود.

امید:پس چه باید کرد؟

جمال:مهم ترین کاری که دولتمردان و سیاستگزاران کشور باید انجام دهند این است که اینگونه مسائل را چه در سطح دولت و چه در سطح مردم عادی،موشکافی  کنند و با پایبندی به این گونه نظریات،کاری کنند تا ضمن اینکه منابع ارزی و ریالی ما هدر نرود و کشور دچار وابستگی ها و بحرانهای مربوط به تحریم ها قرار نگیرد،موضوع بیکاری هم از حالت بحرانی خارج شود.

...... پایان .......

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۹۷ ، ۰۹:۰۴
عبد الله

امید:نظر شما راجع به بحران بیکاری و عدم وجود فرصت های شغلی کافی در کشور برای خیل بیکاران و جوانان جویای کار چیست؟

جمال:البته این موضوع بسیار پیچیده و گسترده ای است که نمی توان با درج چند تا کتاب و مقاله و ...،تمام ابعادش را توضیح داد.اما با این وجود،سعی می کنیم در حدّ توانمان و مخصوصا در حدّ بضاعت علمی مان،راجع به ابعاد آن،صحبت کرده و موضوع را موشکافی کنیم.

واقعیت این است که در حال حاضر که با معضل بیکاری و کمبود فرصت های شغلی مواجه هستیم،بیشتر فرصت های شغلی ای که به وجود می آید،معمولا از طریق سفارش ها و توصیه های این نماینده و آن وزیر و فلان مدیر و بهمان سردار و ...است.

 این روش،ضمن اینکه کاملا غیر قانونی است و نیز نمی تواند فرصت های شغلی کافی ایجاد کند،باعث بروز تورّم و شکاف اقتصادی و معضلات اجتماعی و در نهایت،بحرانهای سیاسی و امنیّتی و ...خواهد شد.حتی می توان اثبات کرد که اینگونه فرصت های شغلی کاذب،باعث از بین رفتن فرصت های شغلی واقعی خواهد شد.

امید:چه اشکالی دارد که ما با این روش،برای خیل بیکاران مان،شغل ایجاد کنیم؟هر کدام از این مقاماتی که نام بردید،اگر برای چند نفر،شغل ایجاد کنند،مجموعهء کسانی که از این طریق،صاحب حقوق و مزایای شغلی می شوند،عدد بسیار بزرگی را تشکیل خواهد داد که این می تواند بار سنگینی را از دوش دولت و ملت بردارد و قدم مهمی را در جهت رفع بحران بیکاری و تبعات منفی آن بردارد؟همین چند درصد هم که مشغول به کار شوند،از هیچی بهتراست؛اینطور نیست؟

جمال:فرض کنیم که به تعبیر شما،درصدی از بیکاران،از این طریق،صاحب شغل بشوند:پس تکلیف بقیه چی میشه؟

امید:خب برای بقیه هم باید دنبال راه های دیگری بود.هر کسی که در مجموعهء رژیم قرار دارد،در حدّ توان خودش،عده ای را مشغول به کار کند و بیشتر از آن هم از آن فرد مسئول،نمی توان توقّع داشت.

جمال:نمی توان با اینگونه روش های من در آوردی و آزمون و خطا،امیدوار بود که مشکل بیکاری و بحرانهای ناشی از آن، حل گردد.نظر من این است که به جای این گونه روشهای غیر قانونی و در عین حال،مضرّ،باید به راه حل های منطقی تر و علمی تر و کلان تر فکر کنیم.نمی توان با مدیریت جزیره ای،مشکل بزرگی به نام بیکاری را در کشور عظیمی مثل ایران حل کرد.

امید:لطفا بفرمائید که عیب و ایراد روش فوق در ایجاد فرصت های شغلی و در نهایت،پیشنهاد خودتان چیست؟قبل از آن هم لطفا منظورتان را از مدیریت جزیره ای،توضیح دهید.

جمال:منظور از مدیریت جزیره ای این است که هر شخص یا گروهی،بدون توجه به اشخاص یا گروههای دیگر،دست به انجام کاری بزند.نتیجهء این تکروی ها این خواهد بود که اقدامات افراد یا گروههای مختلف،با همدیگر تصادم پیدا کنند و حتی همدیگر را خنثی نمایند.مثال جالبی که می توانم بزنم این است که برخی نمایندگان برای افزایش فرصت های شغلی،طرحی را به مجلس بدهند تا کارخانه های تولید خودرو،تولیدشان بیشتر شود تا افراد بیشتری،مشغول به کار شوند؛اما از طرفی،تعداد دیگری از نمایندگان مجلس برای کاهش آلودگی محیط زیست،طرحی را به مجلس بدهند تا کارخانجات خودروسازی،تولیدشان را کمتر کنند تا آلودگی کاهش یابد.حالا مجلس یا شورای نگهبان یا مجمع تشخیص مصلحت، کدام یک از این دو طرح را تصویب کنند؟افزایش تولید خودرو یا کاهش تولید خودرو را ؟به اینگونه اقدامات ناهماهنگ و متضاد می گویند مدیریت جزیره ای.

 ما در حال حاضر،نزدیک به 300 نماینده در مجلس داریم.در خوشبینانه ترین فرض،اگر هر کدام از این نمایندگان بتوانند از طریق توصیه و سفارش نویسی به ادارات و شرکت های دولتی،برای 500 نفر شغل ایجاد کنند،مجموعا برای 150000 نفر شغل ایجاد خواهد شد.فرض کنیم که هرکدام از مقامات دولتی،اعم از وزرا و مدیران و فرماندهان نظامی و انتظامی و امنیّتی و ... هم تعدادی را از طریق توصیه و سفارش،استخدام کنند و تعداد آنها در خوشبینانه ترین فرض،850000 باشد.با احتساب آن تعدادی که نمایندگان،استخدام کردند،به علاوهء این تعدادی که سایر مقامات دولتی استخدام کردند،مجموع افراد استخدامی در خوشبینانه ترین حالت،یک میلیون نفر خواهد شد(توجه کنید که ایجاد  500 شغل برای هر مقام دولتی،بسیار اغراق آمیز است و کمتر مقامی،چنین قدرت و نفوذی را دارد)آیا واقعا تعداد بیکاران کشور،فقط یک میلیون نفر است؟تازه مگر همهء مردم هم این توانائی را دارند که به مقامات دولتی متوسل شوند؟فلان روستائی که در فلان منطقهء دور افتادهء پشت فلان کوه زندگی می کند،مگر به مقامات،دسترسی دارد؟آیا این بر خلاف عدالت اجتماعی نیست؟

امید:حق با شماست.تعداد بیکاران واقعی کشور،بسیار فراتر از یک میلیون نفر است و دائما هم به تعداد آنها افزوده می شود... فرمودید که علاوه بر کافی نبودن این تعداد فرصت شغلی، اینگونه روش ها،تبعات و آثار تورّمی و مخرّبی هم دارد.در مورد آنها توضیح دهید.

جمال:اولا سیستم اداری کشور در حال حاضر،ظرفیت پذیرش این همه کارمند را ندارد و بسیار محدودتر از این حرف هاست.ثانیا در تقسیم بندی مشاغل،ما با شغل کاذب و شغل واقعی مواجه هستیم.شغل واقعی یعنی اینکه فرد شاغل بتواند بدون دست زدن به کارهای غیر قانونی مانند قاچاق و ...،چیزی را تولید کند و یا منشأ انجام خدمتی شود.پس شغل واقعی،منجر به یک تولید و یا یک کار خدماتی خواهد شد.به عنوان یک مثال ساده،ایجاد انرژی برق،یک کار تولیدی،و ایجاد یک ارتباط تلفنی،یک کار خدماتی به حساب می آید.

اما در شغل کاذب،یا تولید از طریق روشهای غیرقانونی و غیر منطقی مانند برداشت های غیر مجاز از منابع طبیعی مانند جنگلها و مراتع و معادن و ...،و یا از طریق انجام کارهای دلّالی و واسطه گری و قاچاق و ... انجام می شود.

شغل واقعی،نتیجه اش رفع نیاز های جامعه از طریق معقول،بدون وابستگی به بیگانگان و بدون خروج ارز از کشور و بدون به هدر رفتن منابع و ثروتهای ملی و ایجاد نقدینگی و تورّم و ... است.

اما مشاغل کاذب،ضمن اینکه باعث از بین رفتن مشاغل واقعی می گردد،باعث خروج ارز از کشور و وابستگی به بیگانگان و ایجاد نقدینگی و تورّم و در نهایت،دامن زدن به بیکاری و معضلات مربوط به آن خواهد شد.

امید:منظورتان از نقدینگی و تورّم را به زبان ساده توضیح دهید.

جمال:اگر افراد جامعه،پول های بادآورده ای را بدون زحمت و تلاش منطقی و قانونی به دست آورند،آنها را خرج مصارف غیر ضروری و تجملات و ... خواهند کرد.برخی افراد جامعه،به محض اینکه چنین پولهائی را به دست بیاورند،دست از کارهای تولیدی و خدماتی قانونی خواهند کشید و با استفاده از این نقدینگی بادآورده، به دلّالی و واسطه گری و قاچاق و ... خواهند پرداخت که مطمئنا اینگونه اقدامات،به ضرر جامعه خواهد بود:خروج ارز از کشور و گرانی، از مضرّات بارز رشد نقدینگی است.

امید:لطفا با استفاده از یک مثال عملی و ملموس،موضوع را توضیح  دهید.

...ادامه دارد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۹۷ ، ۲۲:۳۲
عبد الله


آیا در اعمال دینی که ما انجام می دهیم،صرفا کسب ثواب آخرت کافی است یا اینکه نتیجهء آن اعمال در دنیا هم باید مدّ نظر ما باشد؟

مثلا وقتی ما به عزاداری ابا عبدالله الحسین(ع) می پردازیم،آیا هدف ما فقط انجام یک سری کارهای قالبی و تکراری مانند سینه زنی و روضه خوانی برای کسب ثواب برای آخرت باید باشد یا اینکه هدف از انجام عزاداری در وهلهء اول،تأثیرگذاری بر جامعه در جهت مبارزه با ظلم و اجرای فریضهء امر به معروف و نهی ازمنکر،به همان گونه که حضرت سیدالشّهدا مدّ نظرشان بود باشد؛ولو اینکه شاید در کوتاه مدت به نتیجه نرسد؟

در این مورد مثالی را عرض میکنم:

باغبانی را در نظر بگیرید که برای آبیاری باغش،احتیاج به حفر یک حلقه چاه دارد.او چاهکنی را استخدام می کند تا در ازای دریافت پول،اقدام به حفر چاه کند.از طرفی چاهکن می داند که در آن منطقه،هیچ چاهی به آب نمی رسد؛با این وجود،اقدام به حفر چاه می کند،زیرا هرچند که آن چاه،هیچ آبی برای باغبان نخواهد داشت؛اما چاهکن،دستمزد خود را طبق قراری که با باغبان گذاشته است،دریافت خواهد کرد.

برای چاهکن،شاید اصلا مهم نباشد که چاه،به آب برسد یا نه و فقط گرفتن دستمزد برایش مهم باشد و اصلا خود را ملزم نداند به اینکه به باغبان اطلاع دهد که این منطقه،آب ندارد؛اما آیا ما هم باید مثل آن چاهکن که فقط به فکر دستمزد خودش است،فقط باید به فکر کسب ثواب آخرت باشیم و در قبال تأثیر عزاداری هایمان بر  جامعه و عملی شدن فریضهء جهاد و امر به معروف و نهی از منکر ،هیچ گونه مسئولیتی نداریم و این مسئله،هیچ اهمیتی برایمان نداشته باشد؟

جواب این سؤال این است که کسب ثواب از طریق عزاداری و روضه خوانی،عملی مستحب است؛اما تأثیرگذاری بر جامعه،در جهت اجرای فرائض جهاد و امر به معروف و نهی از منکر و تولّی و تبرّی،جزو واجبات دین اسلام به حساب می آید و ترک آنها مستلزم عذاب آخرت ( و یا حتی عذاب دنیوی) خواهد شد.

بسیاری افراد را می بینیم که در ایّام محرّم با جان و دل در مراسم روضه و نوحه شرکت می کنند؛اما در قبال سرنوشت جامعه شان هیچ گونه احساس مسئولیتی نمی کنند و حتی این مسئله را به زمان ظهور حضرت صاحب الامر(عج)مربوط می دانند،در حالیکه وظایفی مانند جهاد و ...مربوط به تمامی زمانها،چه دوران حضور امام معصوم و چه دوران غیبت آنها می باشد.

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۹۷ ، ۱۳:۱۷
عبد الله


مثلا وقتی میشنویم که میگن فلان نویسنده،منحرف هستش و حرفای نادرستی میزنه،بدون اینکه حرفها و نوشته های اونو به دقت مورد بررسی قرار بدیم،اظهار نظر می کنیم و برچسب انحراف و ارتداد به اون نویسنده میزنیم.( یا برعکس،چشم بسته ازش دفاع می کنیم)مخصوصا اگه بشنویم که فلان شخصیت معروف،اون نویسنده رو منحرف دونسته،همین طور چشم بسته و تحت تاثیر شخصیت و موقعیت اون فرد معروف،ما هم حکم به انحراف اون نویسنده میدیم و در موردش قضاوت می کنیم.در حالیکه بایستی به پیروی از سیرهء امیر مؤمنان علی(ع)، بیطرفانه و منصفانه به مسئله نگاه کنیم.یعنی نه تحت تاثیر مقام و منزلت اون شخصیت قرار بگیریم و نه تحت تاثیر تبلیغاتی که پشت سر اون نویسندهء متهم به انحراف انجام میشه.(اگر هم تخصصی در قضاوت نداریم،اصلا قضاوت نکنیم و از متخصصین کمک بگیریم) 

بارها و بارها در جامعه مون شاهد بوده ایم که مثلا پشت سر کسی،حرفهائی زده شده و مثلا چند تا شخصیت معروف هم تحت تاثیر اطرافیان،این حرفارو تایید کردن و مردم کوچه و بازار هم تحت تاثیر اون شخصیت ها،اون نویسندهء متهم به انحراف رو مورد حمله قرار داده اند و بهانه شون هم این بوده که چون اون شخصیت،ایشون رو منحرف دونسته،پس واقعا اون نویسنده،منحرف هستش و باید مورد حمله قرار بگیره...

حالا من از شما می پرسم: اگه حضرت علی (ع) الان در بین ما حضور داشتند،آیا اجازه می دادند که من و شما همین طور چشم بسته،دنبال این شخصیت و اون مدیر و فلان رئیس بیفتیم و در مورد دیگران قضاوت کنیم و حکم به انحراف شون بدیم؟

در حالیکه در قضیهء اون زره و اون مرد مسیحی،اینقدر دقت و حساسیت به خرج دادند، آیا ما حق داریم که همین طور راحت،در مورد دیگران قضاوت کنیم؟آیا نباید به پیروی از مولی(ع) که اجازه ندادند که اصحابشون (در هنگام قضاوت در مورد اون مسیحی) تحت تاثیر شخصیت ایشون قرار بگیرن،ما هم مواظب باشیم تا(در هنگام قضاوت در مورد دیگران)  تحت تاثیر شخصیت بزرگانمون قرار نگیریم؟؟؟

یک جمله از مولی علی(ع) رو نقل می کنم که فرمودند:

«فاصلهء میان حق و باطل،چهار انگشت است:یعنی فاصلهء بین چشم و گوش...»

منظور مولی از این فرمایش،همون ضرب المثل فارسی خودمونه که میگه: شنیدن کی بود مانند دیدن؟یعنی ما خیلی چیزا میشنویم،اما وقتی اونارو می بینیم،تازه متوجه میشیم که واقعیت،چیز دیگری بوده و ما نباید هر حرفی رو زود باور کنیم...

پایان

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۷ ، ۲۳:۲۴
عبد الله