آفتاب فردا

جانان من آفتاب فرداست؛عشقم نفس صدای دریاست

آفتاب فردا

جانان من آفتاب فرداست؛عشقم نفس صدای دریاست

۲۳ مطلب در مهر ۱۳۹۷ ثبت شده است


در قسمت قبلی این پست به این نکته اشاره شد که در حالت کلی،یک انسان مسلمان و بالأخص یک فرد شیعه باید به اصول دین،یقین پیدا کند و نباید در این اصول،از دیگران و حتی علما،تقلید کند.برای توضیح بیشتر و بهتر مسئله،اول سعی می کنیم اصول دین را تعریف کنیم و در قسمت بعد،به توضیحات دیگرش بپردازیم:

1) توحید یعنی اینکه ما معتقد باشیم که آفریدگار و پروردگار ما یکتاست و خداوند متعال،هم ما را آفریده و هم ما را پرورش و تربیت کرده و در این زمینه ها،از هیچ احدی کمک نگرفته و اصولا تا زمانی که خودش اراده نکند،هیچ موجودی،نه به وجود می آید و نه می تواند ارادهء انجام کاری را داشته باشد... 

با پذیرفتن این اصل،صف ما از صف کفّار (یعنی کسانی که خدا را کلاً انکار می کنند) و نیز صف مشرکین (یعنی کسانی که به بیش از یک خدا اعتقاد دارند و یا در انجام آفرینش و پرورش موجودات،برای او شریک قائل هستند)جدا میشود...

2) معاد یعنی اینکه انسانها بعد از مرگ،دوباره زنده خواهند شد و به حساب اعمال نیک و بد آنها رسیدگی و به آنها پاداش یا عذاب داده خواهد شد...

با پذیرفتن این اصل،صف ما از کسانی که مرگ را پایان کلی دنیا می دانند و به زنده شدن بعد از مرگ،اعتقادی ندارند؛و نیز کسانی که به تناسخ (به معنای قرار گرفتن روح یک انسان مُرده در جسم انسان یا حیوان یا گیاه دیگر در همین دنیا)اعتقاد دارند،جدا میشود...

3) نبوّت یعنی اینکه خداوند برای هدایت بشر،انسانهائی را به عنوان پیامبر و نبی،ارسال می کند تا انسانها را به راه راست و توحید هدایت کنند...بر طبق اعتقاد مسلمانان،تعداد پیامبران الهی،یکصد و بیست و چهار هزار بوده که اوّلین پیامبران،حضرت آدم(ع) و آخرین آنها حضرت محمّد ابن عبدالله(ص) می باشد که بعد از ایشان،هیچ پیامبری مبعوث نخواهد شد...

با پذیرفتن اصل نبوّت،صف ما از کسانی که اصل نبوّت را قبول ندارند،مانند کفّار و مشرکان و نیز صابی مذهبان (یعنی کسانی که خدا را قبول دارند؛اما پیامبران را قبول ندارند) جدا میشود و نیز با پذیرفتن رسالت حضرت محمّد(ص)،صف ما از صف پیروان سایر ادیان مانند مسیحیت و یهودیت و ...جدا میشود....

4) عدل یعنی اینکه خداوند در آفرینش و پرورش و نیز پاداش و جزا دادن به بندگانش،کوچکترین ظلمی نمی کند و اصولا انگیزه و احتیاجی برای ظلم کردن ندارد و بر اساس حکمتی که بر خود فرض دانسته است،با آنها برخورد میکند. با پذیرفتن این اصل،صف ما از اشاعره (یعنی گروهی از اهل تسنّن که ادعا می کنند که حتی اگر خداوند،پیامبرانش را به جهنّم ببرد و یا جنایتکاران را به بهشت ببرد،عین عدل است؛چون خداوند،صاحب اختیار بندگانش می باشد)جدا میشود...

[ توضیح اینکه بر اساس اعتقادات شیعه و معتزله (یعنی گروهی دیگر از اهل سنّت)،عدل و ظلم،هر کدام تعریف خاصّ خودشان را دارند و بُردن پیامبر به جهنم و یا بُردن جنایتکار به بهشت،هرچند که خدا توانائی و اختیار چنین کارهائی را دارد،بر خلاف تعریف عدل و ظلم می باشد.شاهد قضیه این است که خداوند در سورهء انعام آیهء 54 می فرماید:«... کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ... پروردگارتان رحمت را بر خود واجب و مقرّر کرده...»و رحمت الهی،ایجاب می کند که درستکاران به بهشت و بدکاران به جهنّم بروند و نه برعکس.]

5) امامت یعنی اینکه بعد از رحلت پیامبر اکرم(ص)خداوند،افرادی را به عنوان امام و پیشوای مسلمانان انتصاب میکند تا ضمن هدایت مسلمانان،به تفسیر و توضیح آیات قرآن و سایر دستورهای اسلام که در زمان پیامبر(ص) فرصت پرداختن به آنها برای پیامبر(ص) پیش نیامد و نیز آموزه ها و دستورهائی که مربوط به زمانهای بعد است (و نیز یک سری وظایف دیگر )بپردازد...

با پذیرفتن اصل امامت،صف ما از صف تمام اهل سنّت و نیز تمام کسانی که جانشینی انتصابی امامان دوازده گانه را به جای پیامبر(ص) قبول ندارند،جدا میشود...

در قسمت بعدی،به موضوع عدم اجازهء تقلید در اصول دین خواهیم پرداخت...

ادامه دارد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مهر ۹۷ ، ۰۰:۰۱
عبد الله



با اینکه همهء ما صاحب عقل و شعور و حتی سواد و تخصص هستیم؛اما وقتی که مریض می شویم و یا مثلا خودروی شخصی مان دچار خرابی میشود،به پزشک یا تعمیرکار خودرو مراجعه می کنیم؛زیرا پزشک یا تعمیرکار خودرو،علاوه بر اینکه مثل ما عقل دارند،در زمینهء شغلی خودشان،تخصص و تجربهء لازم را هم دارند که ممکن است من و شما،آنها را نداشته باشیم و به همین جهت،به آن دکتر یا تعمیرکار مراجعه می کنیم....

در مورد احکام دینی هم با اینکه همهء ما مثل علما،صاحب عقل و شعور هستیم؛اما تخصص و تجربه ای را که علما در مورد احکام دین دارند،بیشتر ما ممکن است نداشته باشیم؛مخصوصا که به دست آوردن احکام فروع دین،مستلزم سالها تحصیل و تحقیق در قرآن و احادیث و اصول فقه و زبان عربی و ... است که انجام این تحصیلات،برای همهء افراد جامعه،ممکن نیست؛همانگونه که به دست آوردن تخصص پزشکی یا مکانیک خودرو و ... برای تمامی افراد جامعه امکان ندارد...

احکامی مانند نماز و روزه، هیچ ارتباط مستقیمی با مسائل سیاسی ندارند؛به همین جهت،نباید مواضع و عقاید سیاسی یک عالم دینی،بهانه ای باشد برای عدم پیروی ما از احکام غیر سیاسی.البته ممکن است برخی از افراد نفوذی از سوی دشمنان اسلام ، لباس علما را پوشیده باشند و به قصد تخریب اعتقادات مردم،حرفهائی بزنند یا احکامی را صادر کنند که البته معمولا اینگونه افراد،از طرف حوزه های علمیه،به مردم معرفی میشوند که در سالهای اخیر،مواردی را شاهد بودیم:نمونه اش آن فردی که ادعا کرده بود اگه انسان روزه،تشنه بشود،خوردن آب باعث باطل شدن روزه اش نمیشود!!!

اصول دین به مواردی اطلاق میشود که دین و مذهب ما را از کفّار و مشرکان و نیز سایر ادیان و مذاهب جدا می کند که این اصول را هر انسان مسلمانی باید خودش بر اساس عقل و تشخیص خودش به دست بیاورد و به آنها یقین پیدا کند.

به همین جهت،اگر کسی در اصول دینش یقین نداشته باشد،در زمرهء کفار و مشرکین قرار میگیرد.از طرفی،یقین نداشتن به اصول دین،باعث میشود که انسان مسلمان در مواجهه با عقاید دیگر ادیان و مخصوصا شبهاتی که از سوی دشمنان اسلام مطرح میشود، دچار شکّ و تردید و حتی یأس و ناامیدی و در نهایت،انکار دین و اصول اون بشود.

مهم تر از آن،این است که از سوی علمای بزرگوار نقل شده  که وقتی انسان در حال احتضار و مرگ قرار می گیرد،شیطان تلاش می کند تا ایمان و اعتقاد شخص محتضر را به شکّ و تردید و یأس و ناامیدی تبدیل کند و آن شخص،بدون ایمان و اعتقاد از دنیا برود.تنها راه چاره این است که انسان در طول زندگی اش،به یک ایمان مستقرّ دست پیدا کند و این ایمان،زمانی به دست می آید که اوّلا شخص،شناخت علمی و عقلی کافی نسبت به اصول دین پیدا کند و در مرحلهء بعدی،با انجام کامل واجبات و نیز پرداختن به مستحبّات و توسّل به معصومین(ع) و مخصوصا دوری از گناهان و توبه کردن از گناهان قبلی،به یقین قلبی و ایمان مستقرّ برسد... در قسمت بعدی،بیشتر صحبت خواهم کرد...

ادامه دارد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۹۷ ، ۱۹:۴۸
عبد الله

در پست قبلی به اینجا رسیدیم که ما در جائی که باید از علما پیروی کنیم(یعنی احکام فروع دین) عملا پیروی نمی کنیم و در جائی که نباید از کسی تقلید کنیم(یعنی اصول دین) متأسفانه تقلید می کنیم.می خواهم این قضیه را توضیح بدهم:

بیشتر افراد جامعه، احکام شرعی شان را در دوران کودکی و معمولا بیشترش را در محیط خانواده یاد می گیرند که بعضاً تا آخر عمر هم به همان شکلی که یاد گرفته اند،انجامش میدهند.

حتِی بعضی افراد،به هیچ رساله ای مراجعه نمی کنند و سؤالات شرعی شان را از این و آن سؤال می کنند.

عموما پدر و مادر ها هم که نه عالم دینی هستند و نه حتی سواد لازم را دارند.

مهم تر از آن اینکه خیلی از احکام فروع دین،مانند جهاد و امر به معروف و نهی از منکر و تولّا و تبرّا،اصلا در محیط خانواده و حتی در سطح جامعه به کودکان و سایر افراد،آموزش داده نمیشود.

بدتر از همهء اینها،خرافات و مسائل اشتباه و انحراف انگیز زیادی در سطح خانواده ها و جامعه وجود دارد که بعضا می بینیم که حتی دامن افراد مؤمن و یا افراد تحصیل کرده را هم گرفته است.

بعضا می بینیم که برخی افراد،با این توجیه که ما خودمان عقل داریم و نیازی به پیروی از علما یا رساله هایشان نداریم،نسبت به علما و رساله های آنها،بی توجه هستند...

عدهء دیگری هم که مواضع سیاسی علما را با مواضع سیاسی خودشان مغایر و متضاد می بینند،این تفاوت سلیقه را هم بهانه ای برای پیروی نکردن از علما قرار میدهند.

به عنوان یک مثال ساده،اگه یک روز به مسجد محله تان مراجعه کنید و به نماز جماعت  نمازگزاران ،به دقت نگاه کنید،خواهید دید که هر کدام از نمازگزاران،اعمال ظاهری نماز را به شکلی که در کودکی یاد گرفته و معمولا هیچ شباهتی به دستور علما ندارد،انجام میدهد.کافیست که شما یکبار از روی رسالات،نحوهء انجام تکبیرة الاحرام یا قنوت و یا سایر اعمال ظاهری نماز را بخوانید و بعدش ببینید که چند درصد نمازگزاران،آنها را درست انجام میدهند.سایر عبادات هم از این قضیه،مستثنی نیستند...

همچنین چه در سطح مساجد و چه در سطح جامعه،ما شاهد خرافات زیادی هستیم که اصولا بایستی علما و صاحبنظران جامعه،این مسئله را مورد توجه و تذکر قرار بدهند و افراد جامعه را متقاعد کنند تا دست از این اعمال خرافی بردارند...

ادامه دارد


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۷ ، ۲۳:۴۹
عبد الله

شاید در نگاه اول،به نظر بیاید که این وظیفهء علماست که جواب سؤالاتی از این نوع را پیدا کرده و در اختیار مردم قرار بدهند و مردم عادی کوچه و بازار،در این مورد وظیفه ای ندارند.هرچند که علما وظیفه دارند که با توسعهء علوم،به نظریه پردازی های جدید در حوزهء مسائلی که به دین مربوط می شود بپردازند؛اما عامّهء مردم هم لازم است که مطالعات دینی شان را گسترش دهند.زیرا اولا هرچه قدر اطلاعات عمومی مردم بیشتر باشد،بهتر می توانند به دستورها و آموزه های دینی عمل کنند و نظر شارع مقدّس را تأمین کنند؛ثانیا در مواجهه با شبهاتی که توسط پیروان سایر ادیان و یا افراد بی دین مطرح میشوند،دچار شکّ و  تردید ویرانگر و مخرّب نشوند (متأسفانه این موضوع در جامعهء ما وجود دارد که تا دو تا شکّ و شبهه و یا چند تا حرف ظاهراً زیبا و مردم  پسند از طرف دیگران مطرح میشود،خیلی ها دچار تردید های ویرانگر در ایمان و اعتقادات شان میشوند و دست از آموزه های دینی برمیدارند).

حتّی در مورد احکامی که انسان از مجتهدین پیروی می کند،هر قدر اطلاعات عمومی و نیز اطلاعات شرعی اش در مورد حکمت و هدف آن احکام بیشتر باشد،آنها را، هم درست تر و هم با یقین بیشتری انجام میدهد و دچار تردید نمیشود.

همانطوری که سواد و اطلاعات عمومی یک مریض،میتواند به پزشک معالج،کمک کند تا مریض را سریعتر و بهتر مداوا کند،اطلاعات عمومی و بینش صحیح مسلمانان هم میتواند به علما کمک کند تا در سطح جامعه بتوانند آموزه های دینی را بهتر تبلیغ و اجراء کنند.

 یکی از دلایل عقب ماندگی جوامع دینی،مخصوصا جامعهء دینی ما این است که ما به دستورهای دینی مان چندان اهمیت نمیدهیم و خیلی سرسری به آنها نگاه می کنیم.نه به دنبال یادگیری هستیم و نه به دنبال به روز رسانی اطّلاعات دینی مان و نه حتّی سؤال کردن از علما در مورد شبهات دینی.

بر طبق نظر علمای شیعه،انسان در کشف اصول دین(توحیدعدلنبوّتامامت - معاد)نمیتواند از علما پیروی کند و حتما باید به اندازهء توانائی عقلی اش،در مورد آنها مطالعه کند و به یقین برسد.

اما در مورد احکام فروع دین(نمازروزهخمسزکاتحجّجهاد - امر به معروف - نهی از منکر تولّی - تبرّی)اگر انسان خودش مجتهد نباشد و توانائی به دست آوردن آن احکام را نداشته باشد،باید از مجتهد اعلم پیروی کند...

متأسّفانه در جامعهء دینی مان شاهد هستیم که دقیقا برعکس اینها عمل می شود:همهء ما شیعه شدیم،همانطوری که همهء مسیحی ها مسیحی شده اند:یعنی همانطوری که یک مسیحی در خانوادهء مسیحی به دنیا آمده و مسیحی شده؛ما هم چون در خانوادهء شیعه به دنیا آمده ایم،شیعه شده ایم. همانقدر که یک مسیحی،دینش را برحقّ و درست میداند،ما هم تشیّع خودمان را برحقّ و درست می دانیم؛در حالیکه می بایستی با مطالعهء جدّی آثار علما و مقایسهء آن با ادعاهای علمای سایر ادیان و مذاهب،دین و مذهب برحق را کشف می کردیم...

در مورد احکام هم،آن ها را دقیقاً به شکلی که در دوران کودکی یاد گرفته ایم،انجام میدهیم؛نه به شکلی که در رسالات عملیّه نوشته شده...

ادامه دارد


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مهر ۹۷ ، ۲۳:۳۳
عبد الله


همهء ما حروف الفبا را در کلاس اول ابتدائی، یاد می گیریم و این الفبا را،تا آخر عمر،مورد استفاده قرار میدهیم و هیچ وقت نمی توانیم به مرحله ای برسیم که ادعا کنیم دیگر نیازی به آن الفبا نداریم...(حتی اگر قصد اقامت دائم در یک کشور خارجی را داشته باشیم،مجبوریم که الفبای آن کشور را هم یاد بگیریم و تا زمانی که در آن کشور اقامت و یا رفت و آمد داشته باشیم،از الفبای آن کشور،بی نیاز نیستیم...)

اما باید توجه کنیم که علیرغم اهمیت یادگیری الفبا در کلاس اول ابتدائی،هیچ آدم عاقلی در این کلاس ،درجا نمی زند و متوقف نمی شود و حتما برای یادگیری مطالب دیگر،به کلاسهای بالاتر میرود و این یادگیری را،چه به صورت رسمی و چه به صورت عمومی،تا اواخر عمر،ادامه میدهد؛مخصوصا در این زمانه که دامنهء علم و مخصوصا نیازمندی های انسان به علوم جدید و به روز،به مراتب بیشتر و وسیع تر از گذشته است.

مشابه این قضیه را ما در مورد دین و دستورها و آموزه های آن داریم که به دلیل فطری بودن نیاز انسان به دین،هر انسان عاقلی نیاز دارد که دین خودش را بهتر و بیشتر بشناسد تا بتواند نیازمندی هایش را به دین،تأمین کند.

اگر ما رساله های عملیّهء مجتهدین بزرگوار را به الفبای دین تشبیه کنیم،هر انسان دینداری[در صورتی که خودش مجتهد نباشد]،لازم می بیند که احکام عملی دینش را از طریق رسالات عملیّه،به عنوان الفبای دینی اش یاد بگیرد( حتی در صورتی که آن مجتهد از دنیا برود و مجتهدین بعدی،بقا بر پیروی از میّت را جایز ندانند،لازم است که به مجتهد اعلم زنده مراجعه کند و احکام دینی اش را از آن مجتهد زنده دریافت کند...)

اما هیچ مسلمان عاقل و مسئولیت پذیری،همانگونه که در کلاس اول ابتدائی،درجا نمی زند و برای یادگیری مطالب بیشتر و به روز تر،به کلاسهای بالاتر میرود،در مورد دینش هم همین طریق را باید طی کند و علیرغم  پایبندی به رسالهء عملیّه تا آخر عمر،حتما و حتما به یادگیری مطالب جدیدتر و اساسی تر دینش هم مبادرت بورزد و در رسالهء عملیه،متوقف نشود.

هر چه زمان میگذرد،نیاز ما به دین و طبیعتا کسب اطلاعات دینی بیشتر میشود.مخصوصا در این دوره و زمانه که هم علم پیشرفت کرده و با سرعت بیسابقه ای هم در حال گسترش است،نیاز دینداران به یافتن جواب سؤالاتی که با توسعهء علوم و جوامع در مورد دین به وجود می آید و مخصوصا شبهاتی که توسط دیگران به اساس ادیان وارد میشود،بیشتر احساس می گردد.

ادامه دارد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۹۷ ، ۲۳:۱۱
عبد الله

 فرض کنید کشوری مورد حملهء دشمن قرار گرفته و افرادی احساس وظیفه می کنن که از کشور خود دفاع کنن.معمولا هیچ پدر و مادری راضی نمیشه که فرزندش در معرض خطر قرار بگیره،اما باید توجه داشت که اگه افراد یک کشور به صرف اینکه پدر و مادرشون راضی نیستن بچه شون به جنگ بره،به جبهه نرن،اونوقت پس چه کسی باید از کشور دفاع بکنه؟ اینجاست که فرد باید خودش تصمیم گیر باشه و به دلسوزی های پدر و مادرش توجه نکنه؛چون جلوگیری از دفاع در مقابل دشمنان،خود گناه بزرگی هستش که هیچ پدر و مادری حق نداره صرفا به خاطر عواطف مادر و فرزندی،به چنین گناهی دست بزنه.(البته این فقط یک مثال بود و در مثل،مناقشه نیست)

در موضوع ازدواج هم با توجه به اینکه ازدواج،سرنوشت دنیوی و اخروی هر فردی رو تعیین می کنه،نباید تصمیم گیری در مورد اون رو چشم بسته به پدر و مادری سپرد که احیانا سواد درست و حسابی نداشته باشن و اصلا از روحیات فرزندانشون و نیز تصمیم های خطیری که ممکنه فرزندانشون در قبال آینده دارن،بی اطلاع باشن و فقط بر اساس عواطف و رسم و رسوم قوم و قبیله شون به موضوع مهم ازدواج نگاه کنن.توجه نکردن به این امر،در جامعهء فعلی ما باعث بروز مشکلات زیادی در روند ازدواج و زندگی مشترک شده که نمیشه به راحتی از اونا صرف نظر کرد.

توصیهء نهائی من به دوستان اینه که مسائل دینی رو سرسری نگیریم و اونا رو از کارشناسان و متخصصین مربوطه سؤال کنیم و صرفا به اطلاعاتی که در دوران کودکی از پدر و مادرمون دریافت کرده ایم،اکتفا نکنیم.

... پایان ...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۹۷ ، ۰۰:۰۲
عبد الله


استخاره:تعریفی که در دین اسلام راجع به استخاره شده،اینه که وقتی کسی در بین چند عمل مستحبّ قرار بگیره،به شکلی که هیچ کدوم از اون مستحبات،بر دیگری،برتری نداشته باشه و از طرفی انجام همهء اونا برای شخص،امکان پذیر نباشه،با انجام استخاره،یکی از اون چند تا مستحب رو انتخاب کرده و به اون عمل می کنن.به عنوان مثال،فردی قصد زیارت داره و میخواد یکی از امامزاده ها رو زیارت کنه.از طرفی چند تا امامزاده در شهرهای اطرافش وجود داره که امکان زیارت همهء اونا برای این شخص،امکان پذیر نیست.پس با انجام استخاره،یکی از اون امامزاده ها رو انتخاب می کنه و به زیارتش میره....متأسفانه الان در بین مردم رایج شده که در امر ازدواج یا شراکت و غیره،دست به استخاره می زنن که البته این نوع کاربرد برای استخاره،اشتباه است.در امر ازدواج یا شراکت با دیگران در سرمایه گذاری و ...،انسان باید با چشم باز و عقل و تجربهء خود و مشورت با دیگران،دست به انتخاب آگاهانه بزنه،نه اینکه با انجام یک استخاره،راه میانبر بزنه و وظیفهء تحقیق آگاهانه رو از دوش خودش برداره و بعدش هم وقتی دچار مشکل شد،تقصیر رو به گردن قضا و قدر و قسمت و سرنوشت و غیره بیندازه...

عاقّ والدین:هر انسان عاقلی میدونه که پدر و مادر،چه حق بزرگی بر گردن فرزندانشون دارن و نیز از طرفی،تجربهء والدین در زندگی،از فرزندانشون بیشتره و این مسائل،ایجاب می کنه که فرزندان،به والدین خود احترام بگذارند و به مصلحت اندیشی ها و دلسوزی های اونا توجه کنند؛در تمامی ادیان،چه ادیان الهی و حتی ادیان غیر الهی هم به این موضوع،بسیار اهمیت داده شده و حتی در دین اسلام،این حق به والدین داده شده که اگه از فرزندان خود،بی مهری و ظلمی ببینن،اونا رو نفرین و یا به قول معروف،عاقّ کنند که این مسئله،باید مورد توجه فرزندان باشه؛اما این موضوع هم خطّ قرمزهائی داره که باید به آنها توجه بشه:نه پدر و مادر حق دارن که فرزندانشون رو به انجام گناه وادار بکنن،و نه فرزندان حق دارن که در چنین مواردی،به حرف پدر و مادر گوش کنن:مثلا اگه پدر و مادری،فرزندشون رو به دزدی وادار کنن،فرزندان نباید به حرف اونا گوش کنن و در این موارد،نفرین و عاقّ پدر و مادر،کارساز نیست و تأثیری نداره.همچنین باید توجه داشت که هر انسانی که به بلوغ عقلی و شرعی رسیده،حق انتخاب داره و در پیشگاه آفریدگار،در قبال این حق انتخاب،مسئولیت پاسخگوئی داره که این مسئله،ایجاب می کنه فرزندان بالغ در تصمیم گیری های خطیر زندگی شون مانند ازدواج و غیره،چشم بسته تابع والدین شون نباشن،چون فردای قیامت (و حتی در همین دنیا) باید پاسخگوی انتخاب خودشون باشن.

ادامه دارد


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مهر ۹۷ ، ۲۳:۲۰
عبد الله

قسمت:معنای غلطی که از واژهء قسمت در بین مردم شایع هستش،اینه که سرنوشت هرکسی،قبل از به دنیا اومدنش تعیین شده و به قول معروف،بر پیشانی اش نوشته شده و نمیشه اونو تغییر داد و....؛در حالیکه این نوع تعریف از قسمت،اصلا درست نیست:معنای درست اون اینه که هر انسانی که به دنیا میاد،از روز اول،یک سری امکاناتی رو داره و یک سری امکانات دیگه ای رو نداره؛اما با توجه به عقل و استعداد و اختیاراتی که داره،میتونه امکانات زندگی اش رو حفظ کنه و یا اونا رو افزایش بده و یا برعکس،اون امکانات اولیه ای رو که داره،از بین ببره و خودش رو بدبخت کنه.امکانات اولیه ای که به انسانها داده شده،معمولا متفاوته.مثلا یکی در خانواده و کشوری فقیر به دنیا میاد و دیگری در خانواده  و کشوری ثروتمند،یکی در خانواده ای بافرهنگ و دیگری در خانواده ای بیسواد؛اما مهم اینه که انسانها باید سعی کنند خودشون رو با استفاده از امکانات اولیه و استعداد و اختیاراتشون بالا بکشند و مخصوصا این وظیفهء اخلاقی رو هم دارند که به همنوعان خود کمک کنند.

اگر عده ای از انسانها با سوء استفاده از امکانات شون بخوان بر دیگران تعرض کنند،همهء انسانها وظیفه دارن جلوی متعرضین رو بگیرن و.... .

در طول تاریخ،همیشه حاکمان ستمگر سعی داشته اند تا ستمگری خود و مظلومیت مردم رو نتیجهء قسمت و سرنوشتی بدونند که در روز اول آفرینش بر پیشانی انسانها نوشته شده و قابل تغییر نیست و به این وسیله،ظلم و ستم خودشون رو توجیه کنند و مردم رو از مبارزه با ستمگران،منع کنند.در حالیکه چنین چیزی نیست و نه ستمگران حق ستم دارند و نه ستمدیدگان،باید به بدبختی خودشون رضایت دهند و ساکت بشینند...

ادامه دارد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مهر ۹۷ ، ۲۳:۳۶
عبد الله

می خوام در مورد برخی اصطلاحات دینی که در بین مردم رایجه و متأسفانه معنای دقیق اونا رو کمتر کسی میدونه و بهش توجه داره،چند کلمه ای توضیح بدم:اصطلاحاتی مانند قضا و قدر و استخاره و قسمت و سرنوشت و عاقّ والدین و ...که دائما در بین ما تکرار میشه و مردم،توجهی به معنای دقیق و مترقی اون نمی کنند:

به عنوان مثال،وقتی کسی کاری انجام میده و نتیجهء خوبی از انجام اون کار به دست میاره،اون کار درست و نتیچهء مطلوبش رو به خودش نسبت میده و خودش رو عامل موفقیت در اون کار میدونه؛اما اگه همون فرد،از انجام اون کار،نتیجهء مثبتی نگیره،تمام تقصیر ها رو به گردن قضا و قدر و قسمت و سرنوشت و شانس و غیره می اندازه و خودش رو از اون کار و نتیجهء نامطلوبش به کنار می کشه.

مثلا پدر و مادری رو در نظر بگیرید که فرزندشون رو،مجبور به پذیرفتن یک ازدواج تحمیلی می کنن و اصلا اجازه نمیدن که فرزندشون هم در این مسئله،اظهار نظری بکنه و حق انتخاب داشته باشه و حتی فرزندانشون رو تهدید به نفرین و عاقّ والدین می کنن؛اما بعدا که اون ازدواج،منجر به شکست و طلاق  میشه،تمام تقصیرها رو گردن قسمت و قضا و قدر و سرنوشت و ...می اندازن و ابدا تقصیری رو در تحمیل ازدواج به فرزنداشون،به گردن نمی گیرن؛در حالیکه حقیقت،چیز دیگری است...

هرکدام از این اصطلاحات،معنا و تعریفی داره که بایستی بر اساس اون تعریفها و معناهای دقیق،از اونا استفاده بشه؛نه معناهای عامیانه ای که در بین مردم رواج دارن:

قضا و قدر:این عبارت،از دو کلمهء «قضا» و «قدر» ترکیب یافته که اول معنی هر کدوم رو و بعدش معنای اون ترکیب رو میگم.قضا یعنی:مجموعهء قوانینی که در طبیعت وجود داره.از قوانین فیزیک و شیمی و زیست شناسی و نسبیّت اینیشتین گرفته تا حقایق اخلاقی و روانشناختی و غیره.مثلا اینکه اگر من غذا بخورم،زنده می مونم و اگه نخورم،می میرم.یا مثلا اگه احتیاط بکنم سالم می مونم و اگه احتیاط نکنم،زود از بین میرم....به اینها می گویند قضای الهی.اما قدر چیه؟قدر،محدودهء اختیاراتی است که هر انسان در طول زندگی خود از اونها برخورداره، و میتونه با استفاده از اون اختیارات،سرنوشت خودش رو تعیین کنه.مثلا بهداشت رو رعایت نکنه و مریض بشه و یا مثلا غذای سالم بخوره و رشد کنه...حال معنای حقیقی قضا و قدر اینه که انسان با عقل و اندیشهء خود،و با استفاده از محدودهء اختیاراتی که داره،قوانین طبیعت رو به استخدام خودش در بیاره و مسیر زندگی خودش رو با دست و ارادهء خودش تعیین کنه.

ادامه دارد


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مهر ۹۷ ، ۲۲:۴۲
عبد الله

20)قبلا گفتیم که انسان، اختیار و آزادی و حق انتخاب داره و میتونه بر سرنوشت خودش تأثیر بزاره.اگه انسان این اختیارات رو نداشت،با سایر موجوات،تفاوتی نداشت و اصلا چیزی به نام کمال برایش متصور نبود.باید انسان این حق انتخاب رو داشته باشه تا بتونه بین خوب و بد،خوب رو انتخاب بکنه و الّا با خور و خواب و خشم و شهوت،تنها می تونست مثل حیوانات،گذران عمر کنه و آخرش هیچ؛اما وجود این حق انتخاب،میتونه سرنوشت اون و نیز کسب کمالات اونو تضمین کنه.

21)اما برخی انسانها با سوء استفاده از حق انتخاب و اختیار و آزادی خودشون،به آزادی ها و اختیارات دیگران تعرّض می کنند و باعث به وجود آمدن ناهنجاری ها و تبعیض ها میشن.در نظر بگیرید زمانی را که هنوز انسان به وجود نیامده بود و حتی زمانی را که انسان به وجود آمده بود؛اما کوچکترین دخالتی در طبیعت و چرخهء زندگی آن نداشت:چرخهء حیات،بدون هیچ معضلی،حیات خودش رو ادامه می داد و موجودات اون،با هم در تعاملی مثبت قرار داشتند: با مرگ هر موجودی،جسمش تجزیه می شد و به طبیعت باز می گشت و عملا هیچگونه آلودگی زیست محیطی در طبیعت وجود نداشت؛اما از زمانی که انسان صاحب اختیار،در روال این چرخه،دستکاری کرد،همه چیز به هم ریخت و آلودگی ها و خشکسالی ها و سیلاب ها و ...به وجود آمدند...پس یکی از علت های به وجود آمدن معضلات،ارادهء انسانی است.

22) روال طبیعت اینه که همهء انسانها دارای صفت اختیار و انتخاب و عقلانیت باشن و با استفاده از این صفات،ضمن اینکه دست به تلاش آگاهانه بزنن،از تلاشهای مغرضانه و یا ناآگاهانهء دیگران که باعث ضرر دیدن خودشان میشه،جلوگیری بکنن.همچنین اگه دست به اقدامات غیرمعقولانه بزنن،دیگران بتونن با عقل و اختیار خودشون،جلوی این اقدامات رو بگیرن.در همین تلاشهاست که می تونن مسیر کمال رو طی کنن........

 ... پایان ...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مهر ۹۷ ، ۲۲:۲۲
عبد الله