آفتاب فردا

جانان من آفتاب فرداست؛عشقم نفس صدای دریاست

آفتاب فردا

جانان من آفتاب فرداست؛عشقم نفس صدای دریاست


 امید:اما باید توجه داشت که توجه نکردن به حرف پدر و مادر،گناه هستش و حتی ممکنه به عاقّ والدین هم منتهی بشه.

جمال:اتفاقا به مسئلهء مهمی اشاره کردید که باید این مسئله رو کاملا روشن کنیم:

جواب مختصرش اینه که امکان نداره شارع مقدس،از طرفی به موضوع احترام به پدر و مادر و تبعیّت چشم بسته از اوامر و نواهی اونا اشاره بکنه،و از طرفی هم به انسان،اختیار تصمیم گیری فردی قائل بشه و بعدش به خاطر این اختیار و مسئولیت،ازش بازخواست بکنه.

جواب کلی اش اینه که فرزندان تا اونجائی میتونن به حرف پدر مادر گوش کنن که دستورهای اونا،دستورهای گناه و معصیت نباشه.

دراصول فقه،قاعده ای وجود داره که میگه حتی مقدمهء گناه هم،خودش گناه به حساب میاد:

وقتی شما بدون هیچ دلیلی،اختیار زندگی تون رو به پدر مادرتون واگذار می کنید،ظاهرا مرتکب گناه نشده اید،اما این واگذاری اختیار به پدر مادر،ممکنه مقدمهء یک گناه دیگر باشه:مثال بزنم:

فرض کنید که پسری عاشق دختری شده که هر دو کاملا مناسب و کفو همدیگه هستن و میتونن تمامی احتیاجات همدیگه رو،اعم از جسمی و روحی تأمین بکنن ... پسره تصمیم به ازدواج با اون دختر رو گرفته؛اما چون مثلا مادر پسره با مادر اون دختره،اختلافاتی داره،پسرش رو از ازدواج با اون دختره برحذر میداره و در صورتی که پسر اصرار به ازدواج با اون دختر بکنه،اونو تهدید به نفرین و عاقّ کردن و حرام نمودن شیر خودش میکنه.در عوض،دختر دیگه ای رو برای پسره در نظر میگیره که مناسب و کفو اون نیست و در صورتی که پسر نپذیره،بازهم تهدید به عاقّ کردن میشه.پسره از ترس عاقّ شدن،مجبور میشه که با اون دختری که مناسبش نیست،ازدواج کنه.ظاهرا پسره به حرف مادرش گوش کرده ،اما چون اون دختر،مناسبش نیست،باعث بروز اختلافات شدید و ناراحتی های بعدی و حتی باعث این میشه که پسره(و یا حتی دختره) خدای ناکرده،چشمش به دنبال ناموس دیگران بیفته(متأسفانه  اینها واقعیت هائی هستش که در جامعه وجود داره)پس می بینید که حرف شنوی پسره،ظاهرا ثواب داره،اما مقدمهء گناهان بسیاری ممکنه بشه...

امید:یعنی شما می فرمائید که اگر در مسائلی که گناه و یا مقدمهء گناه حساب میشن،حق نداره از والدینش تبعیت کنه؟

جمال: دقیقا. به تعبیر بهتر،انسان باید بتونه بین احترام به پدر و مادر خودش و نیز حق انتخاب خودش که اونهم از طرف خداوند دستور داده شده،تعادل برقرار بکنه....در غیر این صورت،نمیتونه اونطور که خدا خواسته،به سرنوشت خودش مسلط بشه و جامعه اش رو بسازه...

امید:اینگونه مشکلات در جامعهء ما از کجا ناشی میشه؟

جمال:عدم شناخت دقیق احکام دینی و افراط و تفریط در اون و مخصوصا عدم توجه به حکمت آموزه های دینی،اعم از اصول و فروعش و عدم توجه به هدف تشریع اصول و احکام  و نیز بیسوادی مردم و خرافه گرائی اونها و عدم احساس مسئولیت کسانی که متولی امور دینی و اجتماعی مردم هستن و مخصوصا این موضوع که متأسفانه برخی ها از موضوعاتی مانند عاقّ والدین به عنوان حربه ای برای تحمیل خواسته های خودشون به فرزندانشون سوء استفاده می کنن و خیلی دلایل دیگه...

امید:در مورد مثال حجاب و چادر ،چه روشی باید به کار گرفته بشه؟

جمال:اگه حکمت حجاب و فلسفهء اون به درستی توضیح داده بشه،و به تعبیر مرحوم دکتر شریعتی در کتاب زن ( فاطمه،فاطمه است) حجاب به عنوان لباس عقیده و نه به عنوان چادر چارقدی که به تقلید چشم بسته از بی بی جان استفاده بشه،مورد انتخاب قرار بگیره،اونوقت مطمئنا زنان و دختران ما،با میل و رغبت اونو انتخاب خواهند کرد و دیگه نیازی به دستور العمل و بخشنامه و آئین نامهء انضباطی نخواهد بود.

مطلب مهم دیگه اینه که اگه یک انسان بتونه با استفاده از استعدادهای خدادادی اش، شخصیت خودش رو بسازه و خود و شخصیت و توانائی هایش رو در جامعه،به شکلی معقول و منطقی مطرح کنه،دیگه نیازی پیدا نمی کنه به اینکه با ارائه و نمایش ویژگی های جسمی خودش،در جامعه به مطرح کردن خود بپردازه.ریشهء بسیاری از رفتارهای غیر اخلاقی به همین موضوع برمیگره.شاهد قضیه هم اینه که معمولا افراد موفق جامعه،کمتر از دیگران دست به رفتارها و نمایش های غیر اخلاقی خود می پردازند...

امام رضا(ع)می فرمایند:اگه محاسن دین به درستی تبیین بشه،مردم خودشان به دنبال دین خواهند رفت...

ادامه دارد....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۹۷ ، ۲۳:۲۹
عبد الله

اگه ما واقعا به دین خودمون و مصالح و حکمتهای اون ایمان و یقین داشته باشیم،نباید کاسهء داغ تر از آش بشیم و احکام اون رو تغییر بدیم.اینکه چرا در امر ازدواج دختر،اجازهء پدر شرط هستش و نه اجازهء عموی بزرگتر،مطمئنا بین پدر دختر که نزدیکتر به دختر هستش و عموی دختر که دورتر از دختر هستش،تفاوتی وجود داره که شاید من و شما از اون اطلاع نداشته باشیم و علم و دانش بتونه اون علت رو کشف بکنه،اما اسلام،1400 سال پیش این دستور رو بر اساس اون علت و مصلحت،صادر کرده...

در مورد پسران هم متاسفانه این نوع افراط و تفریط ها هم وجود داره:یا پسرا بدون مشورت با بزرگترها اقدام می کنند،و یا اینکه اختیار زندگی خودشون رو که خداوند بر اساس مصالحی به خودشون واگذار کرده و در قبال اون،تکالیفی رو خواسته،تماما و چشم بسته به بزرگترها واگذار میکنن و خودشون هیچکارهء زندگی شون میشن...

مرحوم دکتر شریعتی میگفت:اون موقعی که در فرانسه مشغول تحصیل در مقطع دکترا بودیم،دوستی داشتیم که اونهم در این مقطع تحصیل می کرد و مجرد بود.یک روز پدرش از ایران زنگ زد و گفت که برات زن گرفتیم و فلان روز اونو می فرستیم بیاد پیشت.فلان ساعت برو فرودگاه و زنت رو تحویل بگیر...

این دوست ما هم بدون هیچ گونه اما و اگری رفت و زنش رو از فرودگاه آورد...بدون اینکه فکر کنه که همسرش رو می بایست خودش انتخاب می کرد و یا اگه دیگرون انتخاب کردن،لااقل نظر اونو هم می پرسیدن و در صورت موافقتش،اون ازدواج صورت می پذیرفت...

امید:حالا به نظر شما،چه ایرادی داره که انسان،حتی اگه چهل سال هم داشته باشه،اختیار زندگی شو به بزرگترها واگذار کنه؟

 جمال:انسانی که خودش تصمیم میگیره و جرأت تصمیم گیری داره،میتونه در آینده،تصمیم های بهتر و دقیق تری اتخاذ کنه و حتی زمانی که بزرگترهای خانواده اش در قید حیات نیستند،بتونه تصمیم گیری بکنه.

مهم تر از اون اینه که ما در قبال اختیارات و امکاناتی که داریم،در قبال خداوند،مسئول هستیم و باید پاسخگو باشیم.

چه در زندگی فردی و چه در زندگی اجتماعی،تصمیمات درست و یا غلط ما میتونه سرنوشت مارو به خوبی یا بدی رقم بزنه:

جامعه ای رو در نظر بگیرید که افرادش،قدرت و اختیار تصمیم گیری دارن و میتونن هم در سطح خونواده و هم در سطح جامعه شون،تصمیمات درست و منطقی اتخاذ کنن و به پیشرفت و تعالی برسن...

در عوض،جامعه ای رو هم در نظر بگیریم که نه خونواده هاش،خونوادهء موفقی هستن و نه دولتمردای جامعه شون،می تونن به سرنوشت خودشون مسلط باشن...به نظر شما کدوم یک از این دو جامعه میتونه منظور نظر خدا و پیغمبرش باشه؟

اگه قراره که دنیای ما به تعبیر پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم،مزرعهء آخرتمون باشه،پس باید محصولات این مزرعه به قدری مرغوب و با کیفیت باشه که بتونه در اون دنیا مورد استفاده قرار بگیره.

محصول با کیفیت هم نیاز به آب و خاک و کود مواد معدنی و هوای سالم و تصمیم گیری های درست و ... داره که بدون اینها نمیشه اون محصول مورد نظر رو به دست آورد...

پس ما برای تأمین کردن آخرتمون،چاره ای نداریم جز ساختن دنیامون و اونهم زمانی امکان پذیر هستش که از تمام امکانات خدادادی مون(از جمله حقّ انتخاب و اختیارمون) بهره ببریم و اون امکانات رو با دست خودمون به دیگرون نسپاریم و نابودش نکنیم...

ادامه دارد...


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۹۷ ، ۰۸:۴۴
عبد الله

 جمال:یکی از آفات و معضلاتی که گریبانگیر ما در دین و جامعه مون شده،اینه که به حکمت دستورها و آموزه های دینمون باور و یقین پیدا نکرده ایم و در قبال اون دستورها و آموزه ها،جانب افراط و تفریط و یا تکروی رو در پیش می گیریم.

امید:لطفا منظورتون رو با بیان مصادیق و مثالهائی، توضیح دهید.

جمال:احکام اسلامی به پنج نوع واجب،مستحب،مباح،مکروه و حرام تقسیم شده که هرکدوم از اونا،حکمت و دلیلی برای خودشون دارن که ما نباید خودسرانه اونا رو تغییر بدیم.به عنوان مثال،طبق فتوای علمای اسلامی،که برگرفته از آیات قرآن و احادیث صحیحه است،اصل حجاب برای زنان،واجب هستش که به غیر از صورت و دوتا دست از مچ به بعد،بقیهء اعضای بدن خانمها باید پوشیده باشه و از دید نامحرم،پنهان.

اما از طرفی،علیرغم اینکه چادر به عنوان حجاب برتر معرفی شده،استفاده از اون برای خانم ها اجباری نیست و هیچیک از علما،فتوای وجوب چادر رو برای خانم ها صادر نکردن.اینکه چرا اصل حجاب،واجب هستش،اما چادر(به عنوان حجاب برتر) واجب نیست،هرکدومشون،حکمتها و مصلحتهائی رو در تشریعشون دارا هستن که موضوع بحث ما نیست؛اما چیزی که باعث تأسف هستش،اینه که برخی ها در جامعه،جانب افراط و تفریط رو در پیش می گیرن:یا اصل حجاب رو به کلی انکار میکنن و یا اینکه مثلا چادر رو بر اساس تفسیر و نظر شخصی خودشون،اجباری قلمداد کرده و به دیگران تحمیل می کنن.

در حالیکه شارع مقدس،با در نظر گرفتن مصالح افراد و جوامع اسلامی،حکم به وجوب یا استحباب و یا حرمت و کراهت و اباحهء احکام دینی داده که سرپیچی از اونها،باعث از بین رفتن حکمت و مصلحت اون احکام میشه.

بعضا می بینیم که مثلا فلان دانشگاه یا نهاد دولتی،در اساسنامهء خودش، قانونی وضع کرده که خانمها حتما باید با چادر سیاه در اون محیط حاضر بشن و سرپیچی از اون دستور رو به عنوان تخلف انضباطی،مورد برخورد قرار میدن؛در حالیکه اگه مصلحتی در وجوب استفاده از چادر بود،شارع مقدس،حتما اونو اجباری می کرد،همونطوری که اصل حجاب رو اجباری و واجب کرده.

اینگونه خودسری ها در تغییر احکام الهی،بدون اینکه مصلحت یا حکمتی در ورای اون باشه،باعث به هم خوردن مصالح جامعهء اسلامی میشه.

امید:حالا چه اشکالی داره که یک دانشگاه یا هر نهاد دولتی،مثلا چادر رو به عنوان حجاب برتر،اجباری بکنه؟مگر نه اینکه حجاب برتر،در مقایسه با حجاب عادی،ثواب بیشتری داره و به تقوی نزدیکتر؟

جمال:اوّلین اشکالش اینه که حجاب،یک موضوع اداری یا آموزشی نیست که رئیس فلان دانشگاه یا فلان اداره در مورد اون اظهار نظر و تصمیم گیری بکنه.ثانیا اسلام،با در نظر گرفتن روحیهء انسانها و تفاوت اون در افراد و جوامع مختلف،احکام شرعی رو چنان تعریف و تشریع کرده که اکثریت قریب به اتفاق مردم بتونن اون احکام رو اجراء کنن و دچار مشقت و عُسر و حرج نشن.میدونید که یکی از ویژگی های اصلی احکام اسلامی،آسان بودن و عدم مشقّت در اجرای اون احکام هستش.

خداوند در سورهء بقره آیهء 185 می فرماید:

«...یرید الله بکم الیسر و لا یرید بکم العسر...»خداوند برای شما یُسر(آسانی) رو اراده فرموده و عُسر(سختی) رو برای شما اراده نکرده است...

اگر چیزی،بدون در نظر گرفتن روحیه و آمادگی یک شخص،به اون شخص تحمیل بشه،مطمئنا نه تنها فایده ای بر اون مترتب نیست،بلکه ممکنه معضلات و مشکلات و یا حتی بدبینی هائی  رو برای اون شخص ایجاد کنه.

این موضوع،با اهداف تشریع احکام،منافات داره.

امید:یعنی می فرمائید که اسلام،حد وسطی رو بین بی حجابی و حجاب برتر در نظر گرفته تا بیشتر مردم بتونن از مزیت های اون بهره مند بشن،بدون اینکه گرفتار بی بند و باری و یا مشکلات مربوط به حمل چادر بشن.

جمال:دقیقا.این نوع دستور دادن در اسلام باعث میشه تا اکثریت مردم،حداقلی از احکام رو که واجبات هستش انجام بدن،اما بعدش با اختیاری که دین به اونها داده،دستورهای بیشتر و سخت تری رو با در نظر گرفتن روحیات و توانائی هاشون انجام بدن و تقوای خودشون رو به اختیار،افزایش بدن...

امید:مثال های دیگری رو اگه حضور ذهن دارید،بیان کنید.

جمال:بر طبق دستور های اسلام،آقایان،بعد از هجده سالگی،در صورتی که رشید شده باشند و خوب و بد رو از هم تشخیص بدن،کاملا صاحب اختیار خودشون هستند و در تصمیم گیری هائی مانند ازدواج و غیره،نیازی به اذن و اجازهء والدین ندارند؛هرچند که هم به عنوان رعایت احترام بزرگترها و هم به جهت بهره مندی از تجارب آنها،لازمه که نظر اونا رو هم جویا بشن.در مورد خانم ها هم برای اولین ازدواجشون،اذن و اجازهء پدر،و در صورت زنده نبودن پدر،اذن و اجازهء جدّ پدری یعنی پدر پدر،لازم هستش.در صورتی که جدّ پدری هم در قید حیات نباشه،نوبت به قیّم می رسه که توسط حاکم شرع تعیین میشه.

متأسفانه در جامعهء ما،این مسائل،بعضا رعایت نمیشه:یا اصلا دختر یا پسر،هیچ اهمیتی به این موضوعات نمیدن و خودسرانه تصمیم میگیرن و تصمیم شون رو به بزرگترها تحمیل می کنن،یا اینکه از حق و حقوق خود و نیز دستور اسلام گذر می کنند و به شکل دیگری که اصلا منظور نظر اسلام و مصالح و حکمتهای اون نیست عمل می کنند:

اگه خاطرتون باشه،سریالی به نام پدر سالار در صدا و سیما پخش میشد که در اون،شخصیت اصلی فیلم (یعنی اسدالله شاه فنر،که نقش ایشون رو هنرپیشهء پیشکوت کشورمون یعنی آقای محمدعلی کشاورز بازی می کردن)،همه کارهء طایفه شون بود.حتی برادر کوچکتر این آقا اسدالله،بی اجازهء برادر بزرگش،آب هم نمی خورد و این نوع اخلاق رو،احترام به بزرگتر و واجب می دونست.حتی در مورد ازدواج و سرنوشت دخترش هم کاملا تابع آقا اسدالله بود...توجیهش هم این بود که باید احترام بزرگتر رو نگه داشت...

اما این نوع اخلاق،مورد نظر اسلام نیست:هرچند که احترام به بزرگترها واجبه،اما اگه مصلحتی در پیروی بی قید و شرط از نظر عموی بزرگتر در امر ازدواج دختر وجود داشت،مطمئنا اسلام خودش  دستور میداد که هر دختری باید با اذن و اجازهء پدر بزرگ،و در صورت زنده نبودن،با اجازهء عموی بزرگتر و باز در صورت عدم وجود عموی بزرگتر،با اجازهء پدر ، ازدواج بکنه...

ادامه دارد...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۷ ، ۲۲:۰۰
عبد الله

عدم دقّت در کشف مسائل مربوط به اصول دین و یقین پیدا کردن به آنها باعث بروز دو تا مشکل اساسی می شود:

اوّل اینکه انسان ممکن است در طول زندگی و مخصوصا در عرصه های خطر و آزمایش های الهی،دچار شکّ و تردید گردد و ایمانش را از دست بدهد؛مخصوصا بر طبق نظر علمای بزرگوار،این مشکل در زمان مرگ انسان و قبض روح او ممکن است که باعث شود تا شخص مسلمان،به خاطر وسوسه های شیطان،در اعتقاداتش دچار تردید شود و بدون ایمان از دنیا برود.(البته این مطلب،بحث گسترده ای است که باید برای درک آن،به علمای بزرگوار و آثار آنها مراجعه کرد و صِرفِ داشتنِ اطلاعات دینی در این مورد کافی نیست و باید به یک یقین قلبی و ایمان مستقرّ رسید تا بتوان با وسوسه های شیطان در زمان احتضار و مرگ،مقابله کرد.)

دوّم اینکه عدم یقین به اصول و عقاید دینی باعث می شود تا دشمنان اسلام بتوانند با حرفهای به ظاهر قشنگ،در دل مسلمانان،تردید به وجود آورند و آنها را نسبت به اعتقادات دینی شان،بدبین نمایند.

در سالهای اخیر،شاهد بوده ایم که بسیاری از افرادی که به دلایل متعدّد در بین مردم،مقبولیّت داشته و اسم و رسمی به دست آورده اند،با ایجاد شبهات فلسفی و علمی و عقلی و تعمیم خرافات به مفاهیم واقعی دینی و نیز با متوسّل شدن به مفاهیم غربی مانند آزادی و حقوق بشر و برابری زن و مرد و ...،مردم و مخصوصا جوانان تحصیل کرده را نسبت به مقولات دینی،بدبین کرده و به شکّ و تردید انداخته اند؛در حالیکه اگر هرکدام از مفاهیم دینی و همچنین مفاهیم بیگانه ای که بر سر زبانها افتاده است،دقیقاّ تعریف و تبیین و موشکافی گشته و به شیوه ای منصفانه مورد ارزیابی و مقایسه قرار بگیرند،به راحتی می توان مطالب درست و نادرست را از هم تشخیص داد که البته این موضوع،در خود قرآن هم به صورت کلی بیان شده است:

 «...لا اکراه فی الدّین قد تبیّن الرّشد من الغیّ...در دین،اجباری نیست،راه درست از راه نادرست،روشن و آشکار شده است...سورهء بقره،آیهء 256»

 همچنین می فرماید:

« انّا هدیناه السّبیل امّا شاکرا و امّا کفورا...ما راه را به او نشان دادیم،خواه شاکر باشد،خواه کفر بورزد...سورهء انسان،آیهء 3»

اینجاست که ضرورت تلاش در جهت کسب یقین در مورد اصول عقاید دینی مشخّص می گردد...

ذکر چند نکته ضروری است:

اوّلین نکته این است که ما باید به دین و مسائل آن،اهمیت بدهیم و آنها را سرسری نگیریم.

وقتی یک فرد عادی،حرفی می زند و اظهار نظری می کند،ممکن است ما چندان به حرف وی اهمّیّت ندهیم؛اما وقتی یک صاحبنظر یا دانشمند و عالم،حرفی می زند،مطمئنّاً ما به حرف و نظر ایشان،دقت و اهمّیّت بیشتری قائل می شویم و اظهاراتش را مو به مو زیر ذرّه بین می گذاریم.

حال در نظر بگیرید که یک سری قوانین و دستورهائی را ما از طرف خداوند و پیامبران و امامان معصوم و کتابهای ارسالی اش،دریافت کنیم:آیا نباید به چیزهائی که از سوی خدا و توسط معصومینش ارسال شده،دقّت و توجّه و مخصوصاً پایبندی بسیار بیشتری،در مقایسه با نظریّات یک دانشمند عادی مبذول بداریم؟؟؟

دوّمین نکته این است که دین در تمامی زمینه ها،اعمّ از فردی و اجتماعی و دنیوی و اخروی،راهکارها و دستورهای لازم و مخصوصاً نحوهء کشف نیازهای مربوط به هر زمان و مکان را از روی قرآن و کلام معصومین(علیهم السلام) ارائه کرده است و ما حق نداریم به این موضوع،به صورت گزینشی نگاه کنیم و مثلاً فقط به جنبه های فردی دین توجه کنیم و از جنبه های اجتماعی غافل بشویم و یا برعکس.همچنین درست نیست که مثلاً نیازهای دنیوی را فدای مسائل آخرتی بکنیم و یا برعکس،به دلیل اشتغال بیش از حدّ به امور دنیوی،از امور اخروی غافل بشویم و ...

سوّمین نکته این است که آفرینش الهی و تمامی دستورهای خداوند،در جهت یک هدف بسیار بالا که رسیدن انسان به مقام خلیفةاللهی است،می باشد و ما انسانها با عقل و اختیار خودمان باید طوری در زندگی فردی و اجتماعی و دنیوی و اخروی خودمان برنامه ریزی کنیم تا نظر شارع مقدس را تأمین کنیم و به آن مقام خلیفةاللهی برسیم،ان شاء اللّه.

...پایان...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۷ ، ۰۹:۴۱
عبد الله

همهء ما عموما در خانواده ای مذهبی بزرگ شده ایم و اعمال و وظایف خود را معمولاً از طریق خانواده یاد گرفته ایم و بالتّبع فرزندان خودمان را هم در محیط خانواده مان تربیت می کنیم.امّا باید توجه کنیم تا این فرآیند تربیت دینی فرزندانمان را درست انجام دهیم و مخصوصا اگر در تربیت دینی خودمان،کوتاهی هائی انجام شده باشد،مراقب باشیم تا آن کوتاهی ها و کم و کسری ها را به فرزندان خود منتقل نکنیم.

نکتهء مهمی که باید بدان توجه کنیم،این است که والدین ما عموما عالم دینی نبوده و نیستند و فقط در حدّ اطلاعات عمومی و سطحی،ممکن است از آموزه های دینی،چیزهائی را یاد گرفته باشند.مخصوصاً که در محیط خانواده ها و جامعهء ما،خرافات و نیز،مطالب نادرست زیادی نیز وجود دارد.به همین جهت،باید توجه کنیم که هرچند محیط خانواده برای شروع تربیت دینی،مناسب ترین جایگاه است،اما نمی توان امیدوار بود که این جایگاه بتواند تمامی نیازهای دینی یک کودک را به آموزه های دینی، کاملا تأمین کند.برای توضیح بیشتر مطلب،یک مثال می زنم:

 همهء ما در کلاس اول ابتدائی،حروف الفبا را یاد گرفته ایم و این حروف الفبا تا آخرین روز عمر مان به کار ما خواهد آمد.حتّی اگر قصد اقامت دائم در یک کشور دیگری را داشته باشیم،ناگزیر باید الفبای آن کشور را یاد بگیریم و تا آخر عمر مان هم آن را فراموش نکنیم؛اما علیرغم اهمّیّت حروف الفبا،هیچ آدم عاقلی،تا آخر عمر در کلاس اول ابتدائی درجا نمی زند و در آن مقطع،متوقف نمی شود و باید برای تحصیل مطالب بیشتر،به کلاسهای بالاتر برود.همانطوری که درجا زدن در کلاس اوّل ابتدائی،هیچگونه افزایش مفیدی در اطلاعات یک فرد نخواهد داشت و صرفاً تکرار مکرّرات خواهد بود،در جا زدن و متوقف شدن یک فرد در محیط تربیت دینی یک خانواده نیز مثمر ثمر نخواهد بود.

حداکثر چیزی که یک خانوادهء مذهبی عادی می تواند به کودک یاد بدهد،این است که مثلاً نماز بخواند و روزه بگیرد و کمی هم مسائل اخلاقی و روخوانی قرآن و برخی دعاهای عادی و روزمرّه را یاد بگیرد؛آنهم در حد بسیار پایین و به شکلی کاملاَ ابتدائی ...

در حالیکه وظایف مسلمانی یک فرد مسلمان،بسیار فراتر از اینهاست و معمولا محیط خانواده نمی تواند به تنهائی،تمامی نیازهای آموزش دینی کودک را تأمین کند.از طرفی در محیط خانواده،مسائل خرافی و نادرست نیز به کودکان منتقل می گردد.

متأسّفانه اکثر ماها،احکام دینی مان را به همان صورتی که در دوران کودکی یاد گرفته ایم،انجام می دهیم و معمولاً تغییر یا پیشرفت محسوسی در نحوهء انجام اعمال مان دیده نمی شود.مثلا اگر در مساجد شهرمان به نحوهء برگزاری نماز جماعت توجه کنیم،خواهیم دید که بیشتر نمازگزاران،کیفیّت نمازشان،نه تنها هیچ شباهتی با سایر نمازگزاران ندارد؛بلکه هیچگونه هماهنگی ای نیز با دستورهای علمای بزرگوار ندارد؛:هرکسی تکبیرة الاحرام یا قنوت و ... را دقیقاً به همان شکلی که در کودکی یاد گرفته،انجام می دهد.

علاوه بر این،خیلی از افراد جامعه ممکن است که اصلا تا آخر عمر به هیچ رساله و یا عالم دینی مراجعه نکنند و اعمال دینی شان را صرفا از پدر و مادر و اطرافیان خود که معمولا عالم دینی نیستند،یاد گرفته باشند که چنین افرادی را در اطراف خودمان به وضوح و به وفور،مشاهده می کنیم.چنین رویّه ای باعث می شود که ما عموما نتوانیم حتّی به حداقل وظایف مسلمانی مان عمل کنیم و همان مقداری را هم که عمل می کنیم،از عمق و دقّت کافی برخوردار نباشد.مخصوصا در مورد احکامی که جنبهء اجتماعی دارند،درست عمل نکردن به آنها می تواند باعث بروز مشکلاتی در سطح جامعه و روابط بین انسانها شود.بسیار شاهد بوده ایم که درست عمل نکردن به احکام اجتماعی،نه تنها باعث بروز ناهماهنگی در بین افراد جامعه شده است،بلکه حتی باعث به وجود آمدن تنش ها و درگیری های ناگوار گردیده است.

باید توجه کنیم که احکام دینی ما فقط به نماز و روزه و توصیه های اخلاقی و قرائت قرآن و چند تا دعای ساده خلاصه نمی شود:

اولا ما احکام دینی مان که از آنها با عنوان فروع دین یاد می کنیم،شامل نماز و روزه و خمس و زکات و حجّ و جهاد و امر به معروف و نهی از منکر و تولّا و تبرّا است که هر کدام از اینها دقیقا از روزی که هر انسان مسلمان به سن بلوغ شرعی می رسد،با رعایت شرایط انجام هرکدام از آنها،بر آن مسلمان ، واجب می گردد. هر فرد شیعه که خودش مجتهد نباشد،باید با پیروی از یکی مجتهد اعلم،به احکام دینش عمل کند.متأسّفانه مواردی مانند جهاد و امر به معروف و نهی از منکر و تولّی و تبرّی،علیرغم واجب بودن،معمولاً در محیط خانواده،آموزش داده نمی شود.

ثانیا اصول دین ما که شامل توحید و عدل و نبوّت و امامت و معاد است،قابل تقلید نبوده و هر مسلمانی موظف است تا به اندازهء توانائی عقلی خود،صحّت آنها را کشف کند و به یقین قلبی در مورد هر کدام از آنها برسد.

در کنار اینها ما مفاهیم دیگری را نیز به عنوان عقاید و سنت های دینی داریم که اطّلاع از آنها بر هر فرد مسلمان،ضروری است:مانند قضا و قدر و سرنوشت و جبر و اختیار و شفاعت و سؤال قبر و معراج پیامبر اکرم(ص) و سنّت امتحان و املاء و استدراج و ... که معمولا افراد عامی و عادی جامعه،اطلاعات چندانی در مورد آنها ندارند.از ائمهء اطهار (علیهم السلام)نقل شده است که هرکس به معراج و شفاعت و سؤال قبر،اعتقاد نداشته باشد،از ما نیست.

ادامه دارد...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۷ ، ۱۰:۰۴
عبد الله

در آخرین قسمت مطلب الفبای دین،می خواهم کمی هم در مورد آخرالزّمان و ظهور منجی عالم بشریت و وظایف انسانهائی که انتظار ظهور منجی روا می کشند حرف بزنم:

نقل است که ظالمین آخرالزمان،نهایت سعی و کوشش خودشان را به کار خواهند بست و از تمامی امکانات و استعدادهای بالقوّهء خود برای پیشبرد اهداف نامشروع شان استفاده خواهند کرد و ظلم و ستم و جنایت را به حداکثر میزانش خواهند رساند.

در طرف مقابل هم ،منتظران ظهور،به مصداق فرمایش پیامبر(ص) که در مورد مؤمنان می فرمایند:...زُهّاد اللّیل و اُسدُ النّهار...(پارسایان شب و شیران روز...) باید نهایت سعی و تلاش خودشان رو به کار ببندند و ظرفیّت های وجودی خودشان و جامعهء اسلامی را تا آنجائی بالا ببرند و تقویت کنند که زمینهء ظهور حضرت صاحب الامر(عج) فراهم گردد...

ذکر این نکته،خیلی ضروری است که اگر قرار بود آن حضرت،بدون زمینه سازی ظهور بفرمایند،همین الان هم می توانستند ظهور بفرمایند و دیگر لزومی نداشت که ظهورشان اینقدر به تأخیر بیفتد.پس معلوم میشود که علّت تأخیر ایشان در امر ظهور،آماده نبودن زمینه ای است که منتظران ظهور حضرتش بایستی در این مورد،نهایت تلاش شان را بکنند...

اینجا این سؤال پیش می آید که وظایف منتظران ظهور،چه خواهد بود؟

در نگاه اول ممکن است جواب این سؤال،خیلی ساده به نظر بیاید:انجام عبادات و دعا برای فرج آقا امام زمان(عج) و تشکیل مجالس روضه و عزاداری و همچنین مجالس اعیاد و جشن و انجام کارهای عامّ المنفعه مانند کمک به فقرا و مریضان و...؛اما واقعیت این است که خیلی کارهای بر زمین ماندهء اساسی تر وجود دارد که بایستی منتظران ظهور،آنها را انجام بدهند...

خداوند متعال،نعمتهای زیادی را آفریده و استعدادهای زیادی را به انسانها داده که انسانها موظّفند با استفاده از آن استعدادها و کشف و استخراج آن  نعمتها،جامعهء اسلامی را در جهت ایجاد یک زندگی توأم با عدالت و تقوی و رفاه نسبی به پیشرفت و توسعه برسانند که این جامعهء اسلامی،زمینه ای شود برای ظهور آقا(عج)و تشکیل حکومت جهانی.

پیشرفت علم و فن آوری و نیز علوم انسانی و سایر علوم که هم نیازهای جامعهء اسلامی را تأمین کند و مهم تر از آن،قدمی باشد برای تفسیر بیشتر و بهتر آموزه های اسلامی مانند قرآن و احادیث و روایات معصومین(ع)که باعث مقبولیت دین و اقبال مردم به سوی دین و اعتقادات دینی گردد که هر کدام از اینها،برای تشکیل و ادارهء جامعهء اسلامی و قطع وابستگی به بیگانگان و رهائی از سلطهء آنها لازم و ضروری می باشد.

کاملاً معلوم و مشخص است که اگر چنین زمینه ای فراهم نشود،ظهور ایشان،عملاً فایدهء زیادی برای جامعه نخواهد داشت؛کما اینکه در صدر اسلام هم به دلیل عدم آمادگی جامعه،حضور فیزیکی ائمّهء معصومین(علیهم السلام) هم نتوانست باعث تشکیل جامعهء مدنی مورد نظر پیامبر اکرم(ص) شود.غیر از چهار سال و هشت ماهی که مردم به حضرت علی(ع) و شش ماهی که به امام حسن(ع)روی آوردند،عملاً می بینیم که هیچ یک از امامان(ع)قادر به تشکیل حکومت اسلامی و جامعهء مدنی نشدند.پس باید همگی تلاش کنیم تا وظایف خودمان را چه به عنوان یک فرد مسلمان و چه به عنوان عضوی از جامعهء اسلامی،انجام دهیم.

پایان


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۹۷ ، ۲۲:۳۱
عبد الله


امروز می خواهم در مورد قرآن هم چند جمله ای عرض کنم:

خداوند متعال،قرآن را برای هدایت انسانها فرستاد تا با تدبّر و تعقّل در آیاتش،راههای رسیدن به کمال را پیدا کند:

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ وَ یُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا کَبِیرًا: قطعاً این قرآن به [آیینى] که خود پایدارتر است راه مى ‏نماید و به آن مؤمنانى که کارهاى شایسته مى کنند مژده مى‏ دهد که پاداشى بزرگ برایشان خواهد بود (سورهء اسراء آیهء 9)

وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّکِرٍ: و قطعا قرآن را براى پندآموزى آسان کرده‏ایم پس آیا پند گیرنده‏اى هست(این آیه،در سورهء قمر،چهار مرتبه تکرار شده است:آیات 17 -22-32-40)

این دو آیه(و خیلی آیات دیگر)،فهم قرآن را آسان و امکان پذیر دانسته اند.

اما باید توجه کرد که ما حق نداریم قرآن را بر اساس خواسته ها و نظرات خودمان تفسیر کنیم.پیامبر اکرم(ص) می فرمایند:

من فسّر القرآن برأیه فلیتبوّء مقعده من النّار:کسی که قرآن را با رأی خود تفسیر کند،باید جایگاه خود را در آتش در نظر گیرد.

منظور از تفسیر به رأی این است که انسان،آراء و نظراتی را به عنوان پیش فرض های تردید ناپذیر کسب کرده و سپس به قرآن کریم مراجعه کند و مفهوم آیات الهی را بر اساس همان نظرات به دست بیاورد.به عبارت دیگر،قرآن را با نظرات خودش تطبیق بدهد.مثل اینکه کسی در تاریکی،چراغ را پشت سرش بگیرد؛معلوم است  که نور این چراغ برای آن شخص،فایده ای ندارد.

پس اگر بخواهیم روش به دست آوردن نظر خداوند از روی آیات قرآن را در یک عبارت کوتاه بیان کنیم،باید بگوییم که:

مفسّر باید اول معنای ظاهری آیات(ترجمه) را به دست بیاورد،بعدا ریشهء تک تک لغات و معنای آنها را پیدا کند(تفسیر)سپس با استفاده از عقل سلیم و علومی که در طی زمان کشف میشوند،آن آیات را اول با سایر آیات مربوطه و سپس با احادیث و روایات صحیح و معتبر و علوم مقایسه کند تا بتواند به منظور خداوند از آن آیات پی ببرد(تأویل)

پس کاملا مشخص است که برای انجام این کار،انسان باید سالها درس بخواند و به زبان عربی و روش تفسیر و نیز احادیث و روایات و علوم مختلف،تسلّط کافی داشته باشد تا بتواند به منظور خداوند از ارسال هر کدام از آیات،پی ببرد.

مطالبی که در قرآن و حدیث آمده اند،حالت کلّی دارند که باید به مرور زمان و با پیشرفت علم و معرفت بشری،تفسیر بشوند. مثلا در مورد تولید مثل انسان و ترکیب سلول های نر و ماده و تشکیل نطفه و تبدیل آن در مراحل بعدی به علقه و مضغه و عظام و لحم و...،مفسرین بزرگوار با استفاده از یافته های دانشمندان زیست شناسی،به تبیین و توضیح آن می پردازند.

اما مسئلهءتأسّفباراینجاست که تقریبا اکثریت قریب به اتفاق یافته های علمی در دوران معاصر و قرون اخیر،توسط دانشمندان غربی و عموما غیر مسلمان،کشف شده اند و دانشمدان مسلمان،در این زمینه،سهم بسیار کمی داشته و دارند و این بدان معناست که ما برای تفسیر کتاب آسمانی مان،باید محتاج غربی ها و غیر مسلمانان باشیم.

ممکن است سؤال شود مگر نه اینکه پیامبر اکرم – صلوات الله علیه و آله – فرموده اند:اطلبواالعلم ولو من اهل الضلال :دانش را دریافت کنید؛حتی از گمراهان.یا مثلا فرموده اند:اطلبواالعلم ولو بالصّین:دانش را دریافت کنید؛ولو از(نقاط دوردستی مانند)چین.پس چه ایرادی دارد که ما  علوم را از غربی های غیر مسلمان و اهل ضلال یاد بگیریم؟

البته این فرمایش ها توسط پیامبر اکرم(ص) بیان شده اند؛اما باید توجه داشته باشیم که طلب علم کردن از دیگران،باید به صورت تبادل علمی باشد و نه سلطهء علمی دیگران بر ما. قرآن کریم می فرماید:« لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلا » معنای این آیه این است که خداوند تسلط کفار بر مؤمنان را قبول ندارد.

معمولا غربی ها،یافته های علمی شان را به صورت گزینشی و البته پس از سالهای متمادی در اختیار ما قرار میدهند و این یعنی اینکه ما برای تفسیر به روز کتاب آسمانی مان باید محتاج غربی ها باشیم تا هر وقت خودشان خواستند،گوشه ای از یافته های علمی شان را در اختیار ما بگذارند تا بتوانیم از آنها در جهت تفسیر قرآن و نیز در زندگی روزمرّه مان استفاده کنیم و این یعنی تسلط کفار بر مؤمنان.مخصوصا که الان شاهد تحریم های غیر قانونی غربی ها بر علیه کشورمان هستیم که این تحریم ها شامل یافته های علمی شان نیز می شود.

پس یکی از وظایف ما هم این است که دنبال علم برویم و آن را بومی سازی کنیم تا چه در زمینهء ادارهء جامعه و مخصوصاً تفسیر و تأویل قرآن و نیز نظریه پردازی های مورد نیاز جامعه مان،محتاج بیگانگان نشویم

 

ادامه دارد...


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۹۷ ، ۱۱:۲۳
عبد الله

اوّلین وظیفه را نخبگان جامعه به عهده دارند و آنهم این است که با نظریه پردازی هایشان،به افراد جامعه آگاهی بدهند:

اوّلاً هدف اصلی و واقعی زندگی را بیان کنند،ثانیاً امکانات موجود را بسنجند،ثالثاً مشکلات موجود را مشخص کنند و رابعاً راهکارها را پیشنهاد کنند و مهم تر از آن،دیگران را تشویق و ترغیب کنند که هریک از افراد جامعه،قسمتی از وظایف موجود را به عهده بگیرند و به اندازهء وسع و توانشان،باری را که بر زمین مانده،بردارند و به مقصد و هدف نهائی برسانند؛چه به عنوان یک فرد مستقلّ و چه به عنوان عضوی که متعلق به یک جامعه است...

هر قدر که امت اسلامی به وظایف خودش بیشتر عمل کند،زمینه برای تحقق کامل دین متعالی اسلام فراهم  تر میشود و در ظهور آن حضرت،تسریع میشود و با ظهور حضرت ولی عصر(عج)،دین اسلام در کرهء ارض پیاده و حاکم گشته و بساط ظلم و ستم برچیده خواهد شد ان شاء الله.

امام علی(ع) در قسمتی از خطبهء سوم نهج البلاغه می فرمایند:...خداوند از دانایان پیمان گرفته است که بر سیری ظالم و گرسنگی مظلوم،ساکت ننشینند و رضایت ندهند...همین یک فرمایش نشان میدهد که دانایان و به تعبیر امروزی ها نخبگان،چه وظیفه و پیمانی بر عهده دارند.از طرفی انجام کارهای خطیری مثل زمینه سازی ظهور آقا و برچیدن بساط ظلم و ستم،نیازمند آگاهی دادن به افراد جامعه است که این کار،وظیفهء آگاهان جامعه است.

علما و صاحبنظران باید حکمت آفرینش جهان و هدف از خلقت انسان و دلیل ارسال ادیان و انبیاء عظام(علیهم السلام) و انگیزهء قیام سید الشهدا(ع) و نیز موضوع انتظار و وظیفهء امت را در این موارد برای مردم تشریح کنند و این وعدهء الهی و امید به پیروزی را برای امت اسلامی تبیین کنند.

در مرحلهء بعدی باید مشکلات و آفاتی را که باعث میشود این وظایف بر زمین بماند و اجراء نشود،تشریح کنند.

جامعهء ما از نظر سطح آگاهی و نیز سطح اجتماعی، در آن حدّی نیست که اکثریت مردم بخواهند برای ظهور آن حضرت،زمینه سازی کنند.حداکثر کاری که انجام میشود، این است که در مراسم روضه خوانی و عزاداری و نیز در جشنهائی که به نیّت ائمّه و آقا امام زمان(عج) تشکیل میشود شرکت کنند.هرچند که اینگونه فعالیت ها لازم است،اما کافی نیست.آن چیزی که مهم است،این است که مردم باید فرائض جهاد و امر به معروف و نهی از منکر و تولیّ و تبریّ را انجام بدهند؛نه اینکه فقط به عبادات فردی بپردازند.

انجام این فرائض هم زمینهء اجتماعی میخواهد.زمینه اش،بیداری افراد جامعه و احساس مسئولیّت آحاد جامعه است.در حالیکه مردم کشورهای اسلامی،عملا به توسری خوری و دنباله روی کشورهای پیشرفته ای که نوعا استعمارگر هستند،عادت کرده اند.

متأسّفانه برخی از علمای ما مردم را عادت داده اند که فقط به عبادات فردی و عزاداری و اعیاد بپردازند ولی اصلاً آنها را به مسئولیّت های اجتماعی شان آگاه نمی کنند.

در حالیکه جامعهء ما گرفتار مشکلات عدیده ای است که حل هر کدام از آنها احتیاج به نظریه پردازی های تخصصی از سوی علمای دینی دارد،عملا می بینیم که اولاّ برخی از علما،خودشان به دنبال این کارها نمیروند و ثانیاّ هرکسی را هم که دنبال این کارها برود و نظریه پردازی کند،مورد حمله و انتقاد قرار میدهند. وقتی موضوعات جدیدی مانند ماهواره و اینترنت و ...مطرح شدند،صرفاً به چند تا فتوا در مورد حرام بودن استفاده از این پدیده ها اکتفاء کردند و توصیه به برخی اقدامات بی اثری مانند فیلتر کردن و لا غیر.

در حالیکه پدیده های فوق،عملا وارد زندگی مردم شده اند و برای جلوگیری از تاثیرات منفی آنها باید اقدامات فرهنگی پیشگیرانه ای انجام میشد.

هر فرد و یا هر جامعه ای باید اوّل متوجّه وجود مشکلات خود و جامعه اش باشد و باور کند که مشکل وجود دارد و باید برای حلّ آنها چاره اندیشی کند. تا زمانی که من باور نکنم که مریض هستم،هیچ وقت به پزشک مراجعه نخواهم کرد.برخی از مردم فکر می کنند که وضعیّتی که در آن قرار دارند،سرنوشت محتوم و غیر قابل تغییر آنهاست و باید به این وضع،رضایت بدهند.

این باور غلط در آنها به وجود آمده است که مثلاً غربی ها از ما برترند و ما همیشه باید چشم مان به دست و دهان آنها باشد،درحالیکه همین غربی ها تا دیروز،گرفتار ارباب کلیسای کاتولیک بودند و اجازهء کوچکترین اما و اگری را در مقابل آنها نداشتند تا اینکه کار به رنسانس(نوزائی) و بیداری اروپائیان در مقابل کلیسا کشید.حالا اگر موضوع انتظار منفی و منفعلانه را هم که به اینها اضافه کنیم،علت عقب ماندگی جوامع اسلامی روشنتر خواهد شد.

امید واهی به شفاعت هم در کنار قضیهء انتظار منفی،مزید بر علت شده است برای عدم احساس مسئولیت افراد جامعهء مسلمان در وارد شدن و پرداختن به وظایف اجتماعی خودشان در قبال جامعه و اسلام و زمینه سازی برای ظهور حضرت صاحب الامر(عج).

ادامه دارد...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۷ ، ۰۸:۱۷
عبد الله

امروز می خواهم کمی هم در مورد موضوع انتظار فرج صحبت کنم: 

آیهء اولی الامر (آیهء 59 سورهء نساء)می فرماید:

«یا ایها الذین امنوا اطیعواالله و اطیعواالرّسول و اولی الامر منکم...ای کسانی که ایمان آورده‌اید! از خدا و پیامبر خدا و اولی الامرتان پیروی کنید...»

با توجه به اینکه اهل تسنّن،امامت را جزو اصول دین نمیدانند،هر فردی را که به هر طریقی به حکومت و خلافت رسیده باشد،مصداق اولی الامر به حساب می آورند:از خلفای راشدین گرفته تا علی(ع) و معاویه و یزید و حجّاج ابن یوسف و...

 به شهادت تاریخ،برخی از این خلفا،فاسدترین و جنایتکارترین افراد روی زمین بوده اند و به نامشروع ترین روش ها به حکومت رسیده اند؛ولی برخی دیگر مانند علی ابن ابیطالب و فرزند ایشان حسن ابن علی(علیهماالسلام)،جزو بهترین بندگان خدا بوده اند و با نصب الهی و اقبال مردم ( و نه به زور شمشیر) به حکومت رسیده اند؛در حالیکه از نظر شیعه و به نصّ صریح آیهء 35 سورهء یونس که می فرماید:

 «أَفَمَنْ یَهْدی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلاَّ أَنْ یُهْدى ...پس آیا کسى که به سوى حق هدایت مى‏کند سزاوارتر است که از او پیروى شود یا آن کس که خودش را هم تا هدایت نکنند هدایت نمى‏یابد؟...»

غیر از ائمهء معصومین علیهم السلام،هیچ کس نمیتواند مصداق واقعی اولی الامر مورد نظر قرآن باشد.

طبیعی است که وقتی فرد فاسد و فاسقی مثل یزید بر سر حکومت باشد،دیگر جائی را برای جهاد و امر به معروف و نهی از منکر و تولّی و تبرّی نمیگذارد.چون هدف کلی این پنج دستور،کنار زدن ظالمین و فاسدین می باشد که هیچ وقت امثال یزید،این   وضعیّت را بر نمی تابند.پس طبیعی است که این دستورها را عملاً تعطیل کنند.

هرچند که اهل تشیّع در تفسیر اولی الامر،راه درست را رفته اند و ائمهء معصومین علیهم السلام را مصداق واقعی دانسته اند،اما  تفسیر و برداشت نادرست از واژهء انتظار فرج امام زمان(عج)،باعث شده است تا این پنج تا فریضه،یعنی جهاد،امر به معروف،نهی از منکر،تولّی و تبرّی،در بین شیعه نیز عملاً به تعطیلی کشیده شوند.

برداشت نادرست از مفهوم انتظار(انتظار منفی)،این است که ما فکر کنیم خود آقا امام زمان(عج) وقتی ظهور فرمودند،خودشان جلوی فساد را میگیرند و ما وظیفه ای در قبال این پنج فریضه نداریم...

اجرا نشدن این فرایض باعث میشود تا اشرار بر مسلمین تسلط پیدا کنند و زمام امور مسلمانان را به دست گیرند؛در حالیکه خداوند در قرآن کریم(آیهء141 سورهء نساء) می فرماید:«...و لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین  سبیلا...هیچ تسلطی از طرف خداوند بر مسلمین قرار داده نشده است»

چیزی که متأسفانه ما عملا ً شاهدش هستیم که حتی مکه و مدینه که مهد اسلام هستند،مورد تاخت و تاز دشمنان واقع شده اند؛در حالیکه بر طبق آیهء 28 سورهء توبه:

« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ فَلَا یَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَذَا وَإِنْ خِفْتُمْ عَیْلَةً فَسَوْفَ یُغْنِیکُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ إِنْ شَاءَ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ حَکِیمٌ : اى کسانى که ایمان آورده‏اید حقیقت این است که مشرکان ناپاکند پس نباید از سال آینده به مسجدالحرام نزدیک شوند و اگر [در این قطع رابطه] از فقر بیمناکید پس به زودى خدا اگر بخواهد شما را به فضل خویش بى‏نیاز مى‏گرداند که خدا داناى حکیم است »

هیچ مشرکی حق ندارد وارد آن مناطق شود؛اما می بینیم که غربی های مشرک و صهیونیست های بدتر از مشرکین،از طریق وهابی ها بر آن کشور تسلط یافته اند...پس با این اوضاع نمی توان امیدوار بود که دستورهای اسلام اجراء بشود.

انتظار مثبت یک مفهوم فعال و برانگیزاننده است که یک منتظِر واقعی باید یک سری وظایفی را در دوران غیبت آقا امام زمان(عج)انجام بدهد و زمینه را برای ظهور حضرت صاحب الامر(عج)آماده کند.

پیامبر اکرم(ص) می فرمایند:دنیا مزرعهء آخرت است....در نگاه اول ممکن است به نظر برسد که این فرمایش،صرفا یک تشبیه ساده است که منظور پیامبر اکرم(ص)این بوده که مثلا با انجام عبادات فردی،برای آخرت تان اجر و ثواب به دست بیاورید؛اما میدانیم که کلام معصومین و مخصوصا کلام خود خداوند،یک ظاهری دارد و چندین باطن.باید ببینیم باطن این فرمایش رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم)با در نظر گرفتن آیات الهی و فرمایش سایر معصومین و دلایل عقلی،چه میتواند باشد:

اوّلاً در هیچ یک از آموزه های اسلامی،اعمّ از آیات و روایات،چنین دستوری نیامده است که این پنج فریضه را تعطیل کنیم و انجام و اجرای آنها را تا زمان ظهور حضرت صاحب الامر(عج) به تأخیر بندازیم و فقط به نماز و روزه و خمس و زکات و حج بپردازیم.

ثانیاً عقل سلیم نیز حکم می کند که ما در جهت اجرای دستورهای اسلام( و نه تعطیلی آنها) تلاش کنیم،زیرا در غیر این صورت،ارسال این دستورها،عبث و بیهوده خواهند بود که انجام کار لغو و بیهوده از ناحیهء خداوند،قبیح و بر خلاف حکمت می باشد.

آیات و روایات مربوط به جهاد و امر به معروف و نهی از منکر و جهاد و تولّی و تبرّی،همگی ما را موظّف می کنند به اینکه در جامعه مان جلوی ناهنجاری ها و ظلم و ستم ها و فسادها را بگیریم.

در حدیثی آمده است که:من اصبح و لم یهتمّ بامور المسلمین،فلیس بمسلم:کسی که روزانه به امور مسلمین،اهتمام نداشته باشد،مسلمان نیست.

یا:

کلّکم راع و کلّکم مسئول عن رعیته:همگی شما مانند یک رهبر،در قبال دیگرانی که به مانند زیردستان شما هستند،مسئولیت دارید.

البته از این جا می توانیم به دلایل عقلی نتیجه بگیریم که باید قدرت و حکومتی عادل  وجود داشته باشد تا بتواند با قوهء قهریهء مشروع خود،انجام این فرایض و سایر فرایض فردی را امکان پذیر نماید.

پس مسلمین باید با انجام چنین وظایفی،امید به ثواب آخرت داشته باشند؛نه فقط انجام اعمالی مانند نماز و روزه و عزاداری و ...

خداوند در آیه 21 سورهء احزاب می فرماید:لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة......برای شما در وجود رسول خدا(ص)الگو و سرمشق نیکوئی وجود دارد...

این آیه نشان میدهد که امت اسلامی موظفند که با الگو و سرمشق قرار دادن پیامبر(ص) و ائمه علیهم السلام،در جای پای آنها قدم بگزارند و در حد توان و وسع خودشان،از اعمال آنها پیروی کنند.پس با این بهانه که ما معصوم نیستیم و یا نمی توانیم مثل پیامبر یا امامان باشیم،نمی توانیم از وظایف خودمان سرپیچی بکنیم.

در آیهء46 سورهء سبأ می فرماید:قل انّما اعظکم بواحده،ان تقوموا لله مثنی و فرادی...بگو من شما را نصیحتی می کنم که دوتا دوتا و تک تک برای خدا قیام کنید...

با در نظر گرفتن این دلایل،اوّلین چیزی که به ذهن انسان می رسد،موضوع تقسیم کار و تقسیم وظایف بین افراد امّت اسلامی است:اول باید ببینیم که چه وظایفی را باید امّت اسلامی انجام دهند و ثانیاً چگونه این وظایف در بین افراد،باید تقسیم می شود.در قسمت بعدی،به این وظایف،اشاره خواهم کرد...

ادامه دارد...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۷ ، ۲۲:۴۲
عبد الله

در ادامهء مطالبی که در پست های قبلی راجع به دین و دستورهای آن عرض کردم،امروز می خواهم در مورد شفاعت در اسلام،چند کلمه ای حرف بزنم: 

در آیات قرآن و احادیث و روایات معتبر،مطالب زیادی راجع به شفاعت در قیامت بیان شده؛اما در میان عوام و مردم کم اطلاع و کم سواد،این موضوع،درست بیان نشده و باعث بروز افکار نادرستی در جوامع اسلامی شده.

خداوند متعال می فرماید:من از حق خودم (حق الله) می گذرم؛اما از حقوق هیچیک از انسانها (حق النّاس) نمی گذرم:یعنی اگه بنده ای از بندگانم نسبت به من،مرتکب ظلم و گناه و نافرمانی شود،با توبه کردنش و یا مثلاً شفاعت شافعان،از گناهان آن بنده،گذشت می کنم؛اما اگر به بنده ای از بندگانم ظلم کرده باشد،تا زمانی که  رضایت قلبی آن فرد مظلوم را کسب نکند،او را نمی بخشم...

درست است که شفاعت وجود دارد و بر حقّ است؛اما اینطور نیست که با شفیع شدن شافعان در روز قیامت،نظام جزا و پاداش الهی به هم بخورد و هر کس و ناکسی و با هر وضعیّتی که دارد،به راحتی،مورد شفاعت قرار بگیرد و نظام عدالت و بخشش الهی را دور بزند...

« شفاعت،عامل کسب شایستگی نجات است؛نه وسیلهء نجات ناشایسته »

پیامبر اکرم(ص) خطاب به حضرت فاطمه(س) می فرمایند:

دخترم! کار کن که فردا،من هیچ کاری برای تو نمی توانم کرد...

از این فرمایش رسول الله(ص) اینچنین برداشت میشود که فاطمه(س) باید خودش «فاطمه» شود.دختر محمد(ص) بودن، در آنجا به کارش نمی آید.فقط در این دنیا می تواند به کارش آید و آنهم برای فاطمه شدن. این است معنای شفاعت ؛ نه تقلّب در امتحان و پارتی بازی و باند بازی در محاسبهء حقّ و عدل خدا...

آن چیزی که در بین مردم عوام وجود دارد،این است که انسان هر قدر هم که گناه بکند و هر قدر هم که حق النّاس به گردن داشته باشد،با یک قطره اشک بر حسین(ع) تمام گناهانش،نه تنها بخشیده میشود؛بلکه حتی گناهانش تبدیل به ثواب میشود...یا مثلا در بین برخی عوام،گفته میشود که:دوستدار علی(ع) در بهشت است ولو خدا را عصیان کند و دشمن علی در دوزخ است ولو خدا را اطاعت کند!!!

هر چند که همهء ما به کرامات ائمّهء معصومین علیهم السلام اعتقاد داریم و شفاعت و بخشش از سوی آن بزرگواران،وعده داده شده است؛اما باید توجه داشته باشیم که قضیه به همین راحتی ها هم که عوام فکر می کنند نیست.امام جعفر صادق(ع)در حالی که در بستر شهادت بودند،خطاب به اطرافیان خودشان فرمودند:« شفاعت ما هرگز نصیب کسانی که نماز را سبک می شمارند،نمی شود »

نقل است که زن مسلمانی از قبیلهء بنی مخزوم،سرقتی مرتکب شده بود که پیامبر (ص) می خواست دست وی روا قطع کند.بزرگان قوم از طریق اسامة ابن زید (که پیامبر،او را خیلی دوست می داشت)خواستند که آن زن سارق را شفاعت کنند.پیامبر با لحنی قاطع و عتاب آمیز جواب دادند:...اگر دخترم فاطمه(س) هم سرقت کرده بود،دستش را قطع می کردم...

همچنین نقل است که در جریان حرکت امام حسین(ع) به سمت کوفه،ایشان خطاب به اصحاب شان فرمودند که:«هر کس حقّ النّاسی به گردن دارد،با ما نیاید و برگردد...» حال حساب کنید وقتی سیّد الشّهدا(ع) چنین افرادی را از جمع اصحاب خودشان جدا می فرمایند،چگونه ما با داشتن حقّ النّاس به گردن مان،انتظار شفاعت حضرتش را داریم؟

پس باید توجه کنیم که ما باید با اعمال نیک و پرهیز از گناهان و توبه کردن از آنها،تلاش کنیم تا شایستگی شفاعت را کسب کنیم؛نه اینکه با امید واهی به شفاعت،واجبات مان را ترک کنیم و از گناه کردن،ابائی نداشته باشیم...

ادامه دارد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۷ ، ۱۵:۵۳
عبد الله