آفتاب فردا

جانان من آفتاب فرداست؛عشقم نفس صدای دریاست

آفتاب فردا

جانان من آفتاب فرداست؛عشقم نفس صدای دریاست

در قسمت قبل به اینجا رسیدیم که ما نباید فقط به فکر ثواب آخرت مان باشیم؛بلکه اعمال ما باید نتیجهء دنیوی هم باید داشته باشد؛مخصوصا در مورد اعمالی که از نظر شرع اسلام،واجب به حساب می آیند و ترک آنها گناه و مستلزم عذاب دنیوی و اخروی.الان میخواهم این مسئله را بیشتر موشکافی کنیم: 

نماز و روزه و خمس و زکات و حجّ و جهاد و امر به معروف و نهی از منکر و تولّا و تبرّا،جزو واجبات دین ما به حساب می آیند که با فراهم بودن شرایط مخصوص به هر کدام،باید آن اعمال واجب را به جا آورد.

اما نکتهء مهم اینجاست که نمی توان هیچ عمل واجب را جایگزین عمل واجب دیگر کرد.یعنی نمی شود به جای نماز،به جهاد رفت و یا به جای حجّ،روزه گرفت و ...

هر کدام از این اعمال،در جای خودشان واجب هستند و ترک آنها مستلزم عذاب.

البته در درون احکام نماز و روزه و حجّ،به تعداد محدودی واجب تخییری وجود دارد:منظور از تخییری،این است  که مثلا ما در رکعت سوم و چهارم نمازهای واجب،به جای حمد و سوره،تسبیحات اربعه بخوانیم و یا مثلا به جای چهار رکعت نماز ظهر روز جمعه،دو رکعت نماز جمعه بخوانیم و یا مثلا در کفّارهء روزه،به جای شصت روز روزه،به شصت نفر فقیر،غذا بدهیم و ...

اما در مورد اصل نماز یا روزه یا...،اجازهء چنین جایگزینی هائی را نداریم و هر کدام از آن اعمال واجب،در جای خودشان باید انجام شوند...

حال حساب کنید که وقتی ما اجازه نداریم که یک عمل واجب را با عمل واجب دیگری جایگزین کنیم،آیا این اجازه را خواهیم داشت تا به جای یک عمل واجب،یک عمل مستحب را جایگزین کنیم؟مطمئنا شما هم با من موافقید که جواب این سؤال،منفی است...

اما در جامعه مان می بینیم که متأسفانه برخی افراد ناآگاه و یا مغرض،به بهانه های واهی که ابداً مورد قبول شرع نیست،این جایگزینی را انجام میدهند و حتی آن را تبلیغ می کنند:

مثلا به جای رفتن به حجّ،هزینهء آن را به فقرا و یا فلان امامزاده و بهمان مسجد و یا فلان بیمارستان و ...صرف می کنند...

یا مثلا به جای جهاد و امر به معروف و نهی از منکر،به گوشهء مسجد یا حسینیّه ای پناه برده و به راز و نیاز و عبادت می پردازند...

وقتی از این افراد،در مورد این عمل نادرست شان سؤال می کنی،چنین توجیه می کنند که چرا باید پولهایمان را به جای فقرای کشورمان،به جیب اعراب و مقامات وهابی عربستان بریزیم و یا مثلا ادّعا می کنند که در فلان کتاب دعا نوشته شده که اگه فلان دعا را بخوانید،اجر هفتاد تا شهید را خواهید برد و از این نوع توجیهات...

در جواب چنین افرادی باید گفت که اوّلاً برای رفع فقر از جامعه،منابعی مانند زکات و فطره و سایر وجوه وجود دارد که اگر مؤمنین جامعه،آنها را درست و به موقع پرداخت کنند،فقیری در جامعه باقی نخواهد ماند؛مخصوصاً که دولت اسلامی هم در این مورد وظایفی دارد که باید به آنها عمل کند.ثانیاً بر طبق نصّ صریح قرآن،حجّ عملی واجب است که انکار آن،معادل کفر است.خداوند در سورهء آل عمران،آیهء 97 می فرماید:

«فِیهِ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ مَقَامُ إِبْرَاهِیمَ وَمَنْ دَخَلَهُ کَانَ آمِنًا وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا وَمَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعَالَمِینَ »

« در آن نشانه‏ هایى روشن است [از جمله] مقام ابراهیم است و هر کس در آن درآید در امان است و براى خدا حج آن خانه بر عهدهء مردم است [البته بر] کسى که بتواند به سوى آن راه یابد و هر که کفر ورزد یقینا خداوند از جهانیان بى ‏نیاز است »

برخی ها فکر می کنند که حجّ فقط یک سفر زیارتی است و صرفاً برای دیدار کعبه و ...؛در حالیکه حجّ،یک سفر عبادی سیاسی میباشد که در آن،مسلمانان کشورهای مختلف،دور هم جمع میشوند و از اوضاع و احوال هم آگاه میگردند و مخصوصا در قبال سرنوشت همدیگر باید تصمیم گیری کنند.وحدت اسلامی در مقابل دشمنان اسلام هم از اهداف مهم این سفر می باشد که احادیثی مانند:

من اصبح و لم یهتمّ بامور المسلمین فلیس بمسلم:هرکس شب را به صبح برساند و به امور مسلمین توجه نداشته باشد،مسلمان نیست.

کلّکم راع و کلّکم مسئول عن رعیّته: همهء شما در قبال همدیگه مسئول هستید...

به این موضوع اشاره دارند. تازه اگر دقت کرده باشید،علاوه بر آیات و احادیثی که در مورد وجوب حجّ وجود دارد،سوره ای هم در قرآن به نام سورهء حجّ وجود دارد که بیست و دوّمین سورهء قرآن میباشد.اینها همه نشانهء اهمیت این فریضهء الهی هستند...

تازه باید به این موضوع دقت کنیم که درست از روزی که دستور حجّ صادر شده،روزی وجود نداشته است که در جامعهء مسلمین،شاهد وجود فقر و فقرا نباشیم و یا مثلاً افراد صالح در حکومت عربستان،سر کار بوده باشند؛با این وجود،هیچ وقت و در هیچیک از آیات و احادیث،اجازهء تعطیلی این فریضهء واجب(به بهانهء فقر مردم یا ناصالح بودن حکّام عربستان) داده نشده است و این نشانهء اهمیّت این عمل است...

در مورد جایگزینی عبادت به جای جهاد و امر به معروف و نهی از منکر هم توجه داشته باشیم که اگر قرار باشد که برای کشته شدن در راه خدا،اجر یک شهید را به انسان بدهند؛اما به خاطر خواندن فلان دعا،اجر هفتاد تا شهید را به آدم بدهند،آنوقت دیگر کسی انگیزهء جهاد و امر به معروف و نهی از منکر را نخواهد داشت و فریضهء جهاد و امر به معروف و نهی از منکر،عملاً تعطیل خواهند شد و همه به زیارتگاهها پناه خواهند برد و به رهبانیّت روی خواهند آورد که این بر خلاف دستور اسلام است. مخصوصا که پیامبر اکرم(ص) می فرمایند: رهبانیّت امّت من جهاد است...پس باید توجه کنیم که عباراتی مانند اجر هفتاد تا شهید،فقط به معنای کثرت اهمّیّت آن دعا یا عمل مستحب است،نه جایگزین کردن آن با جهاد و شهادت...باز هم صحبت خواهیم کرد.

ادامه دارد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۷ ، ۱۰:۴۷
عبد الله

در قسمتهای قبل،راجع به موضوع اصول دین صحبت کردیم.الان میخواهم در ادامهء بحث،برگردیم به مسائلی که به فروع دین مربوط است:

 آیا در اعمالی که ما انجام می دهیم،صرفا کسب ثواب آخرت کافی است یا اینکه نتیجهء آن اعمال در دنیا  هم باید مدّ نظر ما باشد؟

مثلا وقتی ما به عزاداری ابا عبدالله الحسین(ع) می پردازیم،آیا هدف ما فقط کسب ثواب برای آخرت باید باشد یا اینکه هدف از انجام عزاداری در وهلهء اول،تأثیرگذاری بر جامعه در جهت مبارزه با ظلم و اجرای فریضهء امر به معروف و نهی ازمنکر،به همان گونه که حضرت سیدالشّهدا (ع) مدّ نظرشان بود باشد؟

در این مورد اجازه دهید تا مثالی را عرض کنم:

باغبانی را در نظر بگیرید که برای آبیاری باغش،احتیاج به حفر یک حلقه چاه دارد.او چاهکنی را استخدام می کند تا در ازای دریافت پول،اقدام به حفر چاه کند.از طرفی چاهکن می داند که در آن منطقه،هیچ چاهی به آب نمی رسد؛با این وجود،اقدام به حفر چاه می کند،زیرا هرچند که آن چاه،هیچ آبی برای باغبان نخواهد داشت؛اما چاهکن،دستمزد خود را طبق قراری که با باغبان گذاشته است،دریافت خواهد کرد.

برای چاهکن،شاید اصلا مهم نباشد که چاه،به آب برسد یا نه و فقط گرفتن دستمزد برایش مهم باشد و اصلا خود را ملزم نداند به اینکه به باغبان اطلاع دهد که این منطقه،آب ندارد؛اما آیا ما هم مثل آن چاهکن که فقط به فکر دستمزد خودش است و به آب رسیدن چاه براش مهم نیست،،فقط باید به فکر ثواب آخرت مان باشیم و تأثیر دنیوی و اجتماعی عزاداری ها و یا سایر اعمال ثواب مان و نتیجهء دنیوی شان برای ما مهم نباشد ؟ یعنی ما در قبال جامعه مان هیچ گونه احساس مسئولیتی نداریم ؟

جواب این سؤال این است که کسب ثواب از طریق عزاداری و روضه خوانی،عملی مستحب است؛اما تأثیرگذاری بر سرنوشت جامعه،به مصداق جهاد و امر به معروف و نهی از منکر و تولّی و تبرّی،جزو واجبات دین اسلام به حساب می آید و ترک آنها مستلزم عذاب آخرت ( و یا حتی عذاب دنیوی) خواهد شد.

بسیاری افراد را می بینیم که در ایّام محرّم با جان و دل در مراسم روضه و نوحه شرکت می کنند؛اما در قبال سرنوشت جامعه شان و مخصوصا فساد ها و جنایاتی که در اطراف خود می بینند، هیچ گونه احساس مسئولیّتی نمی کنند و حتی این مسئله را به زمان ظهور حضرت صاحب الامر(عج)مربوط می دانند،در حالیکه وظایفی مانند جهاد و ...مربوط به تمامی زمانها،چه دوران حضور امام معصوم و چه دوران غیبت آنها می باشد.

در قسمت بعدی،این مسئله را بیشتر توضیح خواهیم داد...

ادامه دارد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۹۷ ، ۰۱:۳۲
عبد الله

در قسمت قبلی،گفتیم که راجع به علّت تفاوت دیه و یا ارث مردان و زنان،صحبت خواهیم کرد.سؤال میشود که چرا دیهء قتل عمد و یا غیر عمد در مرد و زن باهم متفاوت است؟ مثلا دیهء قتل غیر عمد مرد،معادل قیمت صد شتر،و دیهء قتل غیر عمد زن،پنجاه شتر می باشد.یعنی دیهء مردان،دو برابر دیهء زنان.آیا از نظر اسلام،ارزش مرد،از ارزش زن بیشتر است؟

برای رسیدن به جواب این نوع سؤالات،سعی می کنیم در قالب مثالهای خیلی ساده و بدون استفاده از اصطلاحات مشکل حقوقی و فلسفی،به آنها جواب بدهیم:

فرض کنیم دو تا خودرو،مثلا پراید داریم که قیمت شان باهم برابر باشد.حال اگر یکی از این دو خودرو،از چراغ قرمز رد شود و دیگری  سرعت غیر مجاز در اتوبان داشته باشد،چه جریمه ای برای هرکدام در نظر خواهند گرفت؟مطمئنا برای اولی،جریمه ای در حدود ده هزار تومان و برای دومی،در حدود پنجاه هزار تومان.

با اینکه قیمت این دو تا خودرو برابر هستند،اما جریمهء آنها با هم متفاوت شد.علّتش این است که تعیین مقدار جریمه،به جنس یا قیمت خودرو ها ارتباطی ندارد و بلکه به میزان ضرری است که به ترافیک راه ها و یا احتمال خطری که میتواند برای جامعه و افراد آن به وجود بیاورد،توسط کارشناسان راهنمائی و رانندگی تعیین میشود(و البتّه دریافت این جریمه،جهت بازدارندگی و جلوگیری از تکرار آن جرائم می باشد) و معلوم است که  رانندگان این دو خودرو،نمی توانند اعتراض کنند که چرا جریمه هایشان متفاوت است.

حالا فرض کنیم دو تا خودروی متفاوت،مثلا یکی پراید و دیگری سورنتو را جهت تعیین قیمت،پیش کارشناسان مربوطه ببریم.مطمئنا برای پراید،قیمتی حدود ده میلیون تومان و برای سورنتو،قیمتی در حدود چهل میلیون تومان پیشنهاد خواهند کرد.حال اگر این دو خودرو، هردو از چراغ قرمز رد بشوند،با اینکه قیمت این دو خودرو با هم متفاوت است،اما هردو،جریمهء ده هزار تومانی دریافت خواهند کرد.و باز البتّه رانندگان این دو خودرو،نمی توانند اعتراض کنند که چرا جریمه هایشان با هم برابر است.چون مقدار جریمه،ربطی به قیمت خودرو هایشان ندارد.

میخواهم عرض کنم که مثلا در مورد خودرو،ما بیش از یک نوع نظام قیمت گذاری داریم:اولی،قیمت خود خودرو (که تعیین آن مربوط به خصوصیّات خود آن خودرو،مانند فنّ آوری یا مرغوبیت قطعات و نیز امکانات و قابلیت و زیبائی و ... آن خودرو می باشد)؛ دیگری نظام تعیین جریمه برای تخلفات رانندهء خودرو (که این یکی،هیچ ربطی به خصوصیّات خود خودرو ندارد و فقط بر اساس ضرر و زیانی که میتواند به دیگران وارد کند) تعیین میشود.و نیز سایر قیمت گذاری ها مانند تعیین بیمه و گمرک و...که تعیین هر کدام،تعاریف و راهکار های خاص خودش را دارد.

در مورد انسان هم وقتی یک قتل غیر عمد اتفاق می افتد،دیه ای که باید به بازماندگان مقتول پرداخت شود،در حقیقت از نوع جریمه هائی است که مثلا در مورد عبور از چراغ قرمز توسط رانندهء متخلف پرداخت میشود؛نه قیمت خود شخص مقتول،یعنی همانطوری که جریمهء دریافتی از رانندهء متخلف،ربطی به قیمت خودرو اش ندارد،دیه ای که از قاتل غیر عمد گرفته میشود،ربطی به قیمت شخص مقتول ندارد،بلکه جریمه ای است بابت بی احتیاطی آن قاتل غیر عمد و بر هم زدن امنیت و آسایش جامعه .تازه مگر میتوان برای انسان،قیمتی تعیین کرد؟آن صد تا شتر و یا در مورد خانم ها پنجاه شتر ( و یا قیمت معادل ریالی شان) قیمت آن مرد یا زن  به حساب نمی آید.

اصلا هیچ انسانی راضی نمیشود که مثلا فرزندش را به قیمت صد شتر و یا حتی هزار شتر بفروشد.انسان موجودی مثل پراید یا سورنتو و ویلا و باغ و... نیست که بشود برایش قیمتی تعیین کرد.انسان اشرف مخلوقات است که هیچ تفاوتی بین انسانها و حتی بین زن و مرد در اصل انسانیت شان وجود ندارد. خداوند در سورهء حجرات آیهء 13 می فرماید:

یا أیُّهَا النّاسُ إِنَّا خَلَقناکُم مَن ذَکَرٍ وَ أُنثَی وَ جَعَنَاکُم شُعُوباً وقَبَائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکرَمَکُم عِندَاللّهِ أَتقَاکُم إِنَّ اللهَ عَلیم خبیر.

ای مردم! بی تردید ما همه افراد نوع شما را از یک مرد وزن (آدم وحوا) آفریدیم و شما را قبیله ای بزرگ و کوچک قرار دادیم تا همدیگر را بشناسید؛مسلماً گرامی ترین شما نزد خدا پرهیزکارترین شماست همانا خداوند بسیار دانا و آگاه است.

می بینیم که اصلا امتیازی به نام زن و مرد در این آیه نداریم و فقط تقوی و پرهیزکاری، ملاک ارزش می باشد؛جنسیّت،ملاک برتری یا تقوی نیست...

تعیین دیه و جریمهء قتل غیر عمد،نه بر اساس قیمت انسان،که بر اساس ضرری است که در جامعه به وجود می آورد.خداوند در سورهء نساء آیهء 34 می فرماید:

  الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَی النِّساءِ....مردان،سرپرست و نگهبان بر زنانند...

مفسرین قرآن،معنای واژهء قوّام را در این آیه ،برتری مردان از جهت توانائی اداری، اجرائی، قدرت دفاع، تحمل کارهای سخت و سنگین ذکر کرده اند و در ارتباط با موضوع تفاوت دیه هم این مسئله،چنین توضیح داده میشود  که وقتی یک مرد کشته میشود، در حالت کلی و به مصداق این آیه،علاوه بر خود مرد، تکیه گاه یک زن هم از بین می رود و دوبرابری دیهء مرد نسبت به زن،از این دیدگاه قابل توضیح می باشد...

در جامعهء خودمان هم ما با مشکلی به نام زنان سرپرست خانواده مواجه هستیم که زنی به دلیل نداشتن سرپرست و تکیه گاه،با مشکلات و بعضاً مفاسد زیادی در سطح جامعه مواجه میشود،امّا در مورد مردان،این قضیه،حساسیت زیادی ندارد...می بینیم که دستورهای اسلام،چه نکته سنجی هائی را دارد که ما از آنها  غافلیم...

تازه باید این مسئله را هم مورد توجه قرار داد که ممکن است در نگاه اول،این تفاوت دیه،نوعی ظلم به زنان در نظر آید؛در حالیکه اگر بر فرض محال، این تفاوت دیه،واقعاً ظلم به حساب بیاید،این مردان هستند که مورد ظلم واقع میشوند،نه زنان.چرا؟خوب دقت کنید:

برای زن مقتول غیر عمد،پنجاه شتر و برای مرد مقتول غیر عمد،صد شتر تعیین شده است؛اما مگر این دیه را خود آن زن یا مرد دریافت می کنند؟آن زن یا مرد که در قید حیات نیستند که چیزی دریافت کنند؛بلکه بازماندگانش هستند که دریافت می کنند.فرض کنیم زن و شوهری وجود داشته باشند و هیچ ورثهء دیگری هم نداشته باشند:اگر زن کشته شود،پنجاه شتر به وارثش،یعنی شوهرش داده میشود.اما اگر مرد کشته شود،صد شتر به وارثش،یعنی زنش داده میشود...حالا حساب کنید اینجا زن،بیشتر بهره می برد یا مرد؟

موضوع بعدی،در مورد ارث زنان می باشد که چرا زنان،نصف مردان ارث می برند؟

به طور خیلی خلاصه عرض کنم که امام جعفر صادق(ع) در این مورد می فرمایند:اسلام،سربازی را از عهدهء زنان برداشته و به علاوه،مهریّه و نفقه (یعنی خرجی زن) را به نفع زن، بر مرد لازم شمرده  است و در بعضی جنایات اشتباهی که خویشاوندان جانی باید دیه بپردازند،زنان از پرداخت دیه و شرکت با دیگران معاف می باشند...برای توضیحات بیشتر،به کتاب نظام حقوق زن در اسلام،تألیف استاد مطهری مراجعه کنید.

ادامه دارد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۷ ، ۱۵:۲۷
عبد الله


در قسمتهای قبلی به اینجا رسیدیم که انسان باید به اصول دینش،یقین پیدا کند و نمیتواند به صرف پیروی از علما،به اصول دین،معتقد شود.

الان وقتی از یک شیعه می پرسیم که چرا به صرف شیعه بودن خانواده ات شیعه شدی،ادّعا میکند که شیعه شدن من به دلیل حقانیّت شیعه است.[همانطوری که اگر از یک نفر سُنّی بپرسیم که چرا سُنّی شده ای،ادعا خواهد کرد که به دلیل حقّانیّت این مذهب، سُنّی شدم ]می پرسم که دلیل حقانیت شیعه چیست،جواب میدهد:

مرحوم علامهء امینی،کتاب الغدیر؛

مرحوم میر حامد حسین هندی،کتاب عبقات الانوار؛

مرحوم علامه سید عبدالحسین شرف الدین،کتاب المراجعات؛

مرحوم سلطان الواعظین شیرازی،کتاب شبهای پیشاور؛

و بسیاری علمای دیگر هم کتابهائی در حقانیت مذهب شیعه نوشته اند و برحق بودن شیعه را اثبات کرده اند...

میپرسم آیا شما این کتابها را خوانده اید؟جواب میدهد نه؛احتیاجی به خواندن اینها نیست،همین علما،انسانها و علمای موثّقی هستن و حرفشان برای همهء ما حجّت است...

عرض می کنم شما هنوز این کتابها را نخوانده قبولشان کردی؟تازه اگر می خواندی،میشد تقلید کورکورانه.باید آن کتابها رو بخوانی و دلایل مذاهب مختلف را باهم مقایسه بکنی تا به یقین برسی و  بتوانی در مقابل بمباران تبلیغاتی آنها،دچار شک و تردید نشوی...

الان خیلی ها را در جامعه مان میشناسیم که نسل اندر نسل،شیعه بوده اند؛امّا به محض شنیدن چند تا ادعای به ظاهر زیبا و روشنفکرانه،مانند تطبیق انتخابات سقیفه به دموکراسی و (نعوذ بالله) تشبیه جنگهای پیامبر(ص) و حضرت علی(ع) به خشونتگرائی و (العیاذ بالله) تهمت یاغی گری به امام حسین(ع) و اصحاب گرانقدرش،دچار شکّ و تردید شده و به آن حرفای قشنگ،اعتقاد پیدا کرده اند و نسبت به عقاید قبلی شان دچار تردید شده اند.حتّی بعضا می شنویم که محتوای زیارت عاشورا و لعنت هائی را که به دشمنان اهل بیت(علیهم السّلام)فرستاده شده اند،خلاف حقوق بشر قلمداد می کنند!!!

همچنین با شنیدن تئوری بیگ بنگ و ادعای به وجود آمدن تصادفی و خود به خودی جهان،نسبت به توحید و یگانگی و حتی وجود خداوند،دچار تردید شده اند و با شنیدن تئوری تناسخ و حلول روح انسانهائی که می میرند،در جسم انسانها یا حیوانات یا گیاهان دیگر در همین دنیا، نسبت به معاد،بی اعتقاد شده اند.یا مثلا با شنیدن تئوری داروین در مورد تبدیل میمون به انسان، اشرف مخلوقات بودن انسان در ذهنشان زیر سؤال رفته است...

یا با شنیدن ادعاهائی در مورد تساوی حقوق زن و مرد،نسبت به موضوع تفاوت ارث زن و مرد و نیز تفاوت دیهء زن و مرد که بر اساس حکمت خاصّی در اسلام وضع شده است،لب به اعتراض گشوده اند...[در این مورد هم در پست های آینده،توضیح خواهم داد]

خلاصه اینکه اگر انسان مسلمان در اصول دینش به مرحلهء یقین نرسیده باشد،مطمئنا دچار خیلی مشکلات و انحرافات و یا حتی بدفرجامی در آخرت میشود(نعوذ بالله)...

باز هم صحبت خواهیم کرد...

ادامه دارد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۷ ، ۱۳:۲۹
عبد الله


در قسمت قبلی این پست به این نکته اشاره شد که در حالت کلی،یک انسان مسلمان و بالأخص یک فرد شیعه باید به اصول دین،یقین پیدا کند و نباید در این اصول،از دیگران و حتی علما،تقلید کند.برای توضیح بیشتر و بهتر مسئله،اول سعی می کنیم اصول دین را تعریف کنیم و در قسمت بعد،به توضیحات دیگرش بپردازیم:

1) توحید یعنی اینکه ما معتقد باشیم که آفریدگار و پروردگار ما یکتاست و خداوند متعال،هم ما را آفریده و هم ما را پرورش و تربیت کرده و در این زمینه ها،از هیچ احدی کمک نگرفته و اصولا تا زمانی که خودش اراده نکند،هیچ موجودی،نه به وجود می آید و نه می تواند ارادهء انجام کاری را داشته باشد... 

با پذیرفتن این اصل،صف ما از صف کفّار (یعنی کسانی که خدا را کلاً انکار می کنند) و نیز صف مشرکین (یعنی کسانی که به بیش از یک خدا اعتقاد دارند و یا در انجام آفرینش و پرورش موجودات،برای او شریک قائل هستند)جدا میشود...

2) معاد یعنی اینکه انسانها بعد از مرگ،دوباره زنده خواهند شد و به حساب اعمال نیک و بد آنها رسیدگی و به آنها پاداش یا عذاب داده خواهد شد...

با پذیرفتن این اصل،صف ما از کسانی که مرگ را پایان کلی دنیا می دانند و به زنده شدن بعد از مرگ،اعتقادی ندارند؛و نیز کسانی که به تناسخ (به معنای قرار گرفتن روح یک انسان مُرده در جسم انسان یا حیوان یا گیاه دیگر در همین دنیا)اعتقاد دارند،جدا میشود...

3) نبوّت یعنی اینکه خداوند برای هدایت بشر،انسانهائی را به عنوان پیامبر و نبی،ارسال می کند تا انسانها را به راه راست و توحید هدایت کنند...بر طبق اعتقاد مسلمانان،تعداد پیامبران الهی،یکصد و بیست و چهار هزار بوده که اوّلین پیامبران،حضرت آدم(ع) و آخرین آنها حضرت محمّد ابن عبدالله(ص) می باشد که بعد از ایشان،هیچ پیامبری مبعوث نخواهد شد...

با پذیرفتن اصل نبوّت،صف ما از کسانی که اصل نبوّت را قبول ندارند،مانند کفّار و مشرکان و نیز صابی مذهبان (یعنی کسانی که خدا را قبول دارند؛اما پیامبران را قبول ندارند) جدا میشود و نیز با پذیرفتن رسالت حضرت محمّد(ص)،صف ما از صف پیروان سایر ادیان مانند مسیحیت و یهودیت و ...جدا میشود....

4) عدل یعنی اینکه خداوند در آفرینش و پرورش و نیز پاداش و جزا دادن به بندگانش،کوچکترین ظلمی نمی کند و اصولا انگیزه و احتیاجی برای ظلم کردن ندارد و بر اساس حکمتی که بر خود فرض دانسته است،با آنها برخورد میکند. با پذیرفتن این اصل،صف ما از اشاعره (یعنی گروهی از اهل تسنّن که ادعا می کنند که حتی اگر خداوند،پیامبرانش را به جهنّم ببرد و یا جنایتکاران را به بهشت ببرد،عین عدل است؛چون خداوند،صاحب اختیار بندگانش می باشد)جدا میشود...

[ توضیح اینکه بر اساس اعتقادات شیعه و معتزله (یعنی گروهی دیگر از اهل سنّت)،عدل و ظلم،هر کدام تعریف خاصّ خودشان را دارند و بُردن پیامبر به جهنم و یا بُردن جنایتکار به بهشت،هرچند که خدا توانائی و اختیار چنین کارهائی را دارد،بر خلاف تعریف عدل و ظلم می باشد.شاهد قضیه این است که خداوند در سورهء انعام آیهء 54 می فرماید:«... کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ... پروردگارتان رحمت را بر خود واجب و مقرّر کرده...»و رحمت الهی،ایجاب می کند که درستکاران به بهشت و بدکاران به جهنّم بروند و نه برعکس.]

5) امامت یعنی اینکه بعد از رحلت پیامبر اکرم(ص)خداوند،افرادی را به عنوان امام و پیشوای مسلمانان انتصاب میکند تا ضمن هدایت مسلمانان،به تفسیر و توضیح آیات قرآن و سایر دستورهای اسلام که در زمان پیامبر(ص) فرصت پرداختن به آنها برای پیامبر(ص) پیش نیامد و نیز آموزه ها و دستورهائی که مربوط به زمانهای بعد است (و نیز یک سری وظایف دیگر )بپردازد...

با پذیرفتن اصل امامت،صف ما از صف تمام اهل سنّت و نیز تمام کسانی که جانشینی انتصابی امامان دوازده گانه را به جای پیامبر(ص) قبول ندارند،جدا میشود...

در قسمت بعدی،به موضوع عدم اجازهء تقلید در اصول دین خواهیم پرداخت...

ادامه دارد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مهر ۹۷ ، ۰۰:۰۱
عبد الله



با اینکه همهء ما صاحب عقل و شعور و حتی سواد و تخصص هستیم؛اما وقتی که مریض می شویم و یا مثلا خودروی شخصی مان دچار خرابی میشود،به پزشک یا تعمیرکار خودرو مراجعه می کنیم؛زیرا پزشک یا تعمیرکار خودرو،علاوه بر اینکه مثل ما عقل دارند،در زمینهء شغلی خودشان،تخصص و تجربهء لازم را هم دارند که ممکن است من و شما،آنها را نداشته باشیم و به همین جهت،به آن دکتر یا تعمیرکار مراجعه می کنیم....

در مورد احکام دینی هم با اینکه همهء ما مثل علما،صاحب عقل و شعور هستیم؛اما تخصص و تجربه ای را که علما در مورد احکام دین دارند،بیشتر ما ممکن است نداشته باشیم؛مخصوصا که به دست آوردن احکام فروع دین،مستلزم سالها تحصیل و تحقیق در قرآن و احادیث و اصول فقه و زبان عربی و ... است که انجام این تحصیلات،برای همهء افراد جامعه،ممکن نیست؛همانگونه که به دست آوردن تخصص پزشکی یا مکانیک خودرو و ... برای تمامی افراد جامعه امکان ندارد...

احکامی مانند نماز و روزه، هیچ ارتباط مستقیمی با مسائل سیاسی ندارند؛به همین جهت،نباید مواضع و عقاید سیاسی یک عالم دینی،بهانه ای باشد برای عدم پیروی ما از احکام غیر سیاسی.البته ممکن است برخی از افراد نفوذی از سوی دشمنان اسلام ، لباس علما را پوشیده باشند و به قصد تخریب اعتقادات مردم،حرفهائی بزنند یا احکامی را صادر کنند که البته معمولا اینگونه افراد،از طرف حوزه های علمیه،به مردم معرفی میشوند که در سالهای اخیر،مواردی را شاهد بودیم:نمونه اش آن فردی که ادعا کرده بود اگه انسان روزه،تشنه بشود،خوردن آب باعث باطل شدن روزه اش نمیشود!!!

اصول دین به مواردی اطلاق میشود که دین و مذهب ما را از کفّار و مشرکان و نیز سایر ادیان و مذاهب جدا می کند که این اصول را هر انسان مسلمانی باید خودش بر اساس عقل و تشخیص خودش به دست بیاورد و به آنها یقین پیدا کند.

به همین جهت،اگر کسی در اصول دینش یقین نداشته باشد،در زمرهء کفار و مشرکین قرار میگیرد.از طرفی،یقین نداشتن به اصول دین،باعث میشود که انسان مسلمان در مواجهه با عقاید دیگر ادیان و مخصوصا شبهاتی که از سوی دشمنان اسلام مطرح میشود، دچار شکّ و تردید و حتی یأس و ناامیدی و در نهایت،انکار دین و اصول اون بشود.

مهم تر از آن،این است که از سوی علمای بزرگوار نقل شده  که وقتی انسان در حال احتضار و مرگ قرار می گیرد،شیطان تلاش می کند تا ایمان و اعتقاد شخص محتضر را به شکّ و تردید و یأس و ناامیدی تبدیل کند و آن شخص،بدون ایمان و اعتقاد از دنیا برود.تنها راه چاره این است که انسان در طول زندگی اش،به یک ایمان مستقرّ دست پیدا کند و این ایمان،زمانی به دست می آید که اوّلا شخص،شناخت علمی و عقلی کافی نسبت به اصول دین پیدا کند و در مرحلهء بعدی،با انجام کامل واجبات و نیز پرداختن به مستحبّات و توسّل به معصومین(ع) و مخصوصا دوری از گناهان و توبه کردن از گناهان قبلی،به یقین قلبی و ایمان مستقرّ برسد... در قسمت بعدی،بیشتر صحبت خواهم کرد...

ادامه دارد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۹۷ ، ۱۹:۴۸
عبد الله

در پست قبلی به اینجا رسیدیم که ما در جائی که باید از علما پیروی کنیم(یعنی احکام فروع دین) عملا پیروی نمی کنیم و در جائی که نباید از کسی تقلید کنیم(یعنی اصول دین) متأسفانه تقلید می کنیم.می خواهم این قضیه را توضیح بدهم:

بیشتر افراد جامعه، احکام شرعی شان را در دوران کودکی و معمولا بیشترش را در محیط خانواده یاد می گیرند که بعضاً تا آخر عمر هم به همان شکلی که یاد گرفته اند،انجامش میدهند.

حتِی بعضی افراد،به هیچ رساله ای مراجعه نمی کنند و سؤالات شرعی شان را از این و آن سؤال می کنند.

عموما پدر و مادر ها هم که نه عالم دینی هستند و نه حتی سواد لازم را دارند.

مهم تر از آن اینکه خیلی از احکام فروع دین،مانند جهاد و امر به معروف و نهی از منکر و تولّا و تبرّا،اصلا در محیط خانواده و حتی در سطح جامعه به کودکان و سایر افراد،آموزش داده نمیشود.

بدتر از همهء اینها،خرافات و مسائل اشتباه و انحراف انگیز زیادی در سطح خانواده ها و جامعه وجود دارد که بعضا می بینیم که حتی دامن افراد مؤمن و یا افراد تحصیل کرده را هم گرفته است.

بعضا می بینیم که برخی افراد،با این توجیه که ما خودمان عقل داریم و نیازی به پیروی از علما یا رساله هایشان نداریم،نسبت به علما و رساله های آنها،بی توجه هستند...

عدهء دیگری هم که مواضع سیاسی علما را با مواضع سیاسی خودشان مغایر و متضاد می بینند،این تفاوت سلیقه را هم بهانه ای برای پیروی نکردن از علما قرار میدهند.

به عنوان یک مثال ساده،اگه یک روز به مسجد محله تان مراجعه کنید و به نماز جماعت  نمازگزاران ،به دقت نگاه کنید،خواهید دید که هر کدام از نمازگزاران،اعمال ظاهری نماز را به شکلی که در کودکی یاد گرفته و معمولا هیچ شباهتی به دستور علما ندارد،انجام میدهد.کافیست که شما یکبار از روی رسالات،نحوهء انجام تکبیرة الاحرام یا قنوت و یا سایر اعمال ظاهری نماز را بخوانید و بعدش ببینید که چند درصد نمازگزاران،آنها را درست انجام میدهند.سایر عبادات هم از این قضیه،مستثنی نیستند...

همچنین چه در سطح مساجد و چه در سطح جامعه،ما شاهد خرافات زیادی هستیم که اصولا بایستی علما و صاحبنظران جامعه،این مسئله را مورد توجه و تذکر قرار بدهند و افراد جامعه را متقاعد کنند تا دست از این اعمال خرافی بردارند...

ادامه دارد


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۷ ، ۲۳:۴۹
عبد الله

شاید در نگاه اول،به نظر بیاید که این وظیفهء علماست که جواب سؤالاتی از این نوع را پیدا کرده و در اختیار مردم قرار بدهند و مردم عادی کوچه و بازار،در این مورد وظیفه ای ندارند.هرچند که علما وظیفه دارند که با توسعهء علوم،به نظریه پردازی های جدید در حوزهء مسائلی که به دین مربوط می شود بپردازند؛اما عامّهء مردم هم لازم است که مطالعات دینی شان را گسترش دهند.زیرا اولا هرچه قدر اطلاعات عمومی مردم بیشتر باشد،بهتر می توانند به دستورها و آموزه های دینی عمل کنند و نظر شارع مقدّس را تأمین کنند؛ثانیا در مواجهه با شبهاتی که توسط پیروان سایر ادیان و یا افراد بی دین مطرح میشوند،دچار شکّ و  تردید ویرانگر و مخرّب نشوند (متأسفانه این موضوع در جامعهء ما وجود دارد که تا دو تا شکّ و شبهه و یا چند تا حرف ظاهراً زیبا و مردم  پسند از طرف دیگران مطرح میشود،خیلی ها دچار تردید های ویرانگر در ایمان و اعتقادات شان میشوند و دست از آموزه های دینی برمیدارند).

حتّی در مورد احکامی که انسان از مجتهدین پیروی می کند،هر قدر اطلاعات عمومی و نیز اطلاعات شرعی اش در مورد حکمت و هدف آن احکام بیشتر باشد،آنها را، هم درست تر و هم با یقین بیشتری انجام میدهد و دچار تردید نمیشود.

همانطوری که سواد و اطلاعات عمومی یک مریض،میتواند به پزشک معالج،کمک کند تا مریض را سریعتر و بهتر مداوا کند،اطلاعات عمومی و بینش صحیح مسلمانان هم میتواند به علما کمک کند تا در سطح جامعه بتوانند آموزه های دینی را بهتر تبلیغ و اجراء کنند.

 یکی از دلایل عقب ماندگی جوامع دینی،مخصوصا جامعهء دینی ما این است که ما به دستورهای دینی مان چندان اهمیت نمیدهیم و خیلی سرسری به آنها نگاه می کنیم.نه به دنبال یادگیری هستیم و نه به دنبال به روز رسانی اطّلاعات دینی مان و نه حتّی سؤال کردن از علما در مورد شبهات دینی.

بر طبق نظر علمای شیعه،انسان در کشف اصول دین(توحیدعدلنبوّتامامت - معاد)نمیتواند از علما پیروی کند و حتما باید به اندازهء توانائی عقلی اش،در مورد آنها مطالعه کند و به یقین برسد.

اما در مورد احکام فروع دین(نمازروزهخمسزکاتحجّجهاد - امر به معروف - نهی از منکر تولّی - تبرّی)اگر انسان خودش مجتهد نباشد و توانائی به دست آوردن آن احکام را نداشته باشد،باید از مجتهد اعلم پیروی کند...

متأسّفانه در جامعهء دینی مان شاهد هستیم که دقیقا برعکس اینها عمل می شود:همهء ما شیعه شدیم،همانطوری که همهء مسیحی ها مسیحی شده اند:یعنی همانطوری که یک مسیحی در خانوادهء مسیحی به دنیا آمده و مسیحی شده؛ما هم چون در خانوادهء شیعه به دنیا آمده ایم،شیعه شده ایم. همانقدر که یک مسیحی،دینش را برحقّ و درست میداند،ما هم تشیّع خودمان را برحقّ و درست می دانیم؛در حالیکه می بایستی با مطالعهء جدّی آثار علما و مقایسهء آن با ادعاهای علمای سایر ادیان و مذاهب،دین و مذهب برحق را کشف می کردیم...

در مورد احکام هم،آن ها را دقیقاً به شکلی که در دوران کودکی یاد گرفته ایم،انجام میدهیم؛نه به شکلی که در رسالات عملیّه نوشته شده...

ادامه دارد


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مهر ۹۷ ، ۲۳:۳۳
عبد الله


همهء ما حروف الفبا را در کلاس اول ابتدائی، یاد می گیریم و این الفبا را،تا آخر عمر،مورد استفاده قرار میدهیم و هیچ وقت نمی توانیم به مرحله ای برسیم که ادعا کنیم دیگر نیازی به آن الفبا نداریم...(حتی اگر قصد اقامت دائم در یک کشور خارجی را داشته باشیم،مجبوریم که الفبای آن کشور را هم یاد بگیریم و تا زمانی که در آن کشور اقامت و یا رفت و آمد داشته باشیم،از الفبای آن کشور،بی نیاز نیستیم...)

اما باید توجه کنیم که علیرغم اهمیت یادگیری الفبا در کلاس اول ابتدائی،هیچ آدم عاقلی در این کلاس ،درجا نمی زند و متوقف نمی شود و حتما برای یادگیری مطالب دیگر،به کلاسهای بالاتر میرود و این یادگیری را،چه به صورت رسمی و چه به صورت عمومی،تا اواخر عمر،ادامه میدهد؛مخصوصا در این زمانه که دامنهء علم و مخصوصا نیازمندی های انسان به علوم جدید و به روز،به مراتب بیشتر و وسیع تر از گذشته است.

مشابه این قضیه را ما در مورد دین و دستورها و آموزه های آن داریم که به دلیل فطری بودن نیاز انسان به دین،هر انسان عاقلی نیاز دارد که دین خودش را بهتر و بیشتر بشناسد تا بتواند نیازمندی هایش را به دین،تأمین کند.

اگر ما رساله های عملیّهء مجتهدین بزرگوار را به الفبای دین تشبیه کنیم،هر انسان دینداری[در صورتی که خودش مجتهد نباشد]،لازم می بیند که احکام عملی دینش را از طریق رسالات عملیّه،به عنوان الفبای دینی اش یاد بگیرد( حتی در صورتی که آن مجتهد از دنیا برود و مجتهدین بعدی،بقا بر پیروی از میّت را جایز ندانند،لازم است که به مجتهد اعلم زنده مراجعه کند و احکام دینی اش را از آن مجتهد زنده دریافت کند...)

اما هیچ مسلمان عاقل و مسئولیت پذیری،همانگونه که در کلاس اول ابتدائی،درجا نمی زند و برای یادگیری مطالب بیشتر و به روز تر،به کلاسهای بالاتر میرود،در مورد دینش هم همین طریق را باید طی کند و علیرغم  پایبندی به رسالهء عملیّه تا آخر عمر،حتما و حتما به یادگیری مطالب جدیدتر و اساسی تر دینش هم مبادرت بورزد و در رسالهء عملیه،متوقف نشود.

هر چه زمان میگذرد،نیاز ما به دین و طبیعتا کسب اطلاعات دینی بیشتر میشود.مخصوصا در این دوره و زمانه که هم علم پیشرفت کرده و با سرعت بیسابقه ای هم در حال گسترش است،نیاز دینداران به یافتن جواب سؤالاتی که با توسعهء علوم و جوامع در مورد دین به وجود می آید و مخصوصا شبهاتی که توسط دیگران به اساس ادیان وارد میشود،بیشتر احساس می گردد.

ادامه دارد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۹۷ ، ۲۳:۱۱
عبد الله

 فرض کنید کشوری مورد حملهء دشمن قرار گرفته و افرادی احساس وظیفه می کنن که از کشور خود دفاع کنن.معمولا هیچ پدر و مادری راضی نمیشه که فرزندش در معرض خطر قرار بگیره،اما باید توجه داشت که اگه افراد یک کشور به صرف اینکه پدر و مادرشون راضی نیستن بچه شون به جنگ بره،به جبهه نرن،اونوقت پس چه کسی باید از کشور دفاع بکنه؟ اینجاست که فرد باید خودش تصمیم گیر باشه و به دلسوزی های پدر و مادرش توجه نکنه؛چون جلوگیری از دفاع در مقابل دشمنان،خود گناه بزرگی هستش که هیچ پدر و مادری حق نداره صرفا به خاطر عواطف مادر و فرزندی،به چنین گناهی دست بزنه.(البته این فقط یک مثال بود و در مثل،مناقشه نیست)

در موضوع ازدواج هم با توجه به اینکه ازدواج،سرنوشت دنیوی و اخروی هر فردی رو تعیین می کنه،نباید تصمیم گیری در مورد اون رو چشم بسته به پدر و مادری سپرد که احیانا سواد درست و حسابی نداشته باشن و اصلا از روحیات فرزندانشون و نیز تصمیم های خطیری که ممکنه فرزندانشون در قبال آینده دارن،بی اطلاع باشن و فقط بر اساس عواطف و رسم و رسوم قوم و قبیله شون به موضوع مهم ازدواج نگاه کنن.توجه نکردن به این امر،در جامعهء فعلی ما باعث بروز مشکلات زیادی در روند ازدواج و زندگی مشترک شده که نمیشه به راحتی از اونا صرف نظر کرد.

توصیهء نهائی من به دوستان اینه که مسائل دینی رو سرسری نگیریم و اونا رو از کارشناسان و متخصصین مربوطه سؤال کنیم و صرفا به اطلاعاتی که در دوران کودکی از پدر و مادرمون دریافت کرده ایم،اکتفا نکنیم.

... پایان ...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۹۷ ، ۰۰:۰۲
عبد الله